١٢-صداهاى نفرت انگيز

4.3K 422 245
                                    

تنهايي مثل گلوله عمل ميكنه.فقط منتظره تا ماشه كشيده بشه تا به سمت يك نفر شليك بشه.اون روح درمونده و تمام افكار منفيتو ازت جدا ميكنه و باهاشون تورو زخمي ميكنه.
هميشه كنارت كمين كرده و منتظره تو بهش اجازه بدي مرهم دردات بشه.محرم زندگيت بشه.رازنگهدار رازهات بشه؛و تو اونو باتمام وجودت مي پذيري.قبولش ميكني.لمسش ميكني.استشمامش ميكني.مزه مزه اش ميكني تا موقعي كه به پايان برسه و اون لحظست كه احساس بهتري پيدا ميكني.
بعضي مواقع دركت ميكنه و اجازه ميده ناراحتياتو بهش منتقل كني و همه ي احساسات به هم ريختتو با اون سهيم شي تا از بار سنگين روي دوشت كم بشه.اين جور مواقع اون ميتونه به بهترين دوستت تبديل شه؛ولي امان از اينكه باهات لَج كنه.كاري ميكنه تمام افكاري كه اذيتت ميكنن،مثل يك فيلم از جلوي چشمت رد بشن و دائماً يادآورت ميشه.همه ي دردات برات تداعي ميشن.بهم اعتماد كنين اصلاً دوست ندارين بدونين اون لحظه چه حسي بهت دست ميده.از من پرسين.از كسي كه شايد باتجربه ترين فرد توي اين زمينه باشه و اونو بهتر از هركس ديگه اي ميشناسه،بپرسين.

الان توي تنهايي،دارم درباره ي تنهايي فكر مي كنم!خنده داره!

هيچ كس به جز من توي اين خونه درندشت نيست.نه هري،نه كاترين و نه هيچ كس ديگه اي.تنها كسايي كه با من توي اين خونه ان،نگهبانايي ان كه اطراف خونه پرسه ميزنن و به خيال خودشون دارن از دارايي هاي آقاي استايلز محافظت ميكنن؛ولي اونا فقط دارن مگس مي پرونن.

شايد فكر كنيد كه الان ترسيدم ولي اصلاً اينطور نيست.تنهايي ديگه قسمتي از وجود من شده.اون به روحم جوش خورده؛و خب واقعاً كي از پاره ي جون خودش ميترسه؟!

روي تخت جا به جا شدم و تصميم گرفتم به جاي فكراي پوچ و باطل،يه كم استراحت كنم.

-
به سمت راست پيچيدم و خودمو داخل تاريكي راهرو باريك هل دادم.به پاهام سرعت بخشيدم و تا جايي كه ميتونستم تند تر دويدم.صداي متعدد شليك هايي كه توي گوشم پروا ميشد،به سرعتم مي افزود و وادارم ميكرد با تمام توانم بدوم و به هيچ چيز ديگه اي جز نجات پيدا كردن از اين مصيبت،فكر نكنم.

"بهتره سرجات وايستي.تا ابد نمي توني فرار كني."
صداش توي راهرو باريك اكو شد و با هر بار رسيدن صدا به گوشم،بيشتر ميترسيدم.

تونستم تعداد زيادي در بسته ببينم وقتي كه به انتهاي راهرو رسيدم.
دوباره به شانسم اطمينان كرديم با اينكه ميدونم ايندفعه هم مثل دفعات قبل قراره ضربه بديو بهم وارد كنه؛پس يكي از درهارو شانسي باز كردم و خودمو داخل انداختم.موتور خونه...

سريعاً از بين لوله هاي پيچ در پيچ رد شدم تا خودمو از دست اون شيطان مخفي كنم.

Club(Harry Styles)Where stories live. Discover now