Club(Harry Styles)

٣٢-عذاب جهنم

د . ا . ن . ليديا

\\ ترس هميشه بد نيست ؛ اون ميتونه به بهترين راه حل ممكن براي رسيدن به هدفات تبديل بشه . اگه ترس نباشه ، ما از هيچ كاري نميترسيم . تشخيص نميديم كدوم كار خوبه و كدوم بد . تشخيص نميديم چه جايي بايد پا پس بكشيم و در چه جايي تا انتها ادامه بديم.

ترس هميشه بد نيست ؛ بد اينه كه نتونيم شيطان هاي ترسمون رو بكُشيم و ترس رو ، به نقطه ي قوتمون تبديل كنيم . نتونيم به فرشته هايي تبديل كنيم كه ما رو از رفتن به سمت راه نادرست باز بدارن.

اونروز من فريب شيطان ترس هامو خوردم . بازيچه ي ظاهر فرشته مانندش شدم و كاري رو كه نبايد انجام ميدادم ، انجام دادم . من به سمت راه نادرست ، اتاق كار هري كشيده شدم و آجر هاي عذاب جهنم رو روي هم چيدم . به ساختمانش شكل دادم و شيطان ترس هام ، زنداني رو از جنس عذاب جهنم براي من به وجود آورد تا داخلش به محبوس شدن ، محكوم بشم.

اگه همونرور ، قبل از اينكه ريسك رفتن به سوي حماقت هارو به جون بخرم ، دست شيطان ترس هام رو ميشد ، هرگز عذاب جهنم رو خلق نميكردم . هرگز شيطان ترس هام رو به قاضي زندگيم تبديل نميكردم.

ولي حيف كه ما هميشه تصميم گيرنده ي خودمون نيستيم! //

كشو ميز آرايشم رو بيرون كشيدم . كيف مخصوص لوازم آرايشي رو برداشتم و اونو داخلش گذاشتم .
( همون چيزي كه از تو اتاق كار هري برداشت . گفتم كه گيج نشين :| )

نفسمو با صدا بيرون دادم و دستي توي موهام كشيدم . فكر كنم اين بهتر جاي ممكن براي قايم كردنش هست . جايي كه از ديدرس خارج باشه و احتمال پيدا كردنش توسط بقيه به خصوص بريجيت ، كم باشه . امروز مسئوليت تميز كردن اتاقا با چندتا از خدمتكارا به علاوه ي بريجيته و اگر اون اتاق منو تميز كنه و اينو پيدا كنه ، بدون هيچ تعللي از بين ميبرتش و من اينو اصلا نميخوام.

جون خودمو براي هيچي به خطر ننداختم كه بريجيت تمام تلاش هامو از بين ببره.

الان ديگه از همه چيز مطمئنم و دو روز براي جمع كردن مدرك كافي بود . فقط اميدوارم كه بريجيت پيداش نكنه تا من توي فرصت مناسب به هري بدمش و به نظرم قايم كردنش توي اين خيلي بهتر از قايم كردنش زير بالش هاي تختم بود چون ممكنه بخوان ملافه هارو عوض كنن و ديگه هيچي ؛ دست من رو ميشه.

با صداي چرخيدن دستگيره ي در اتاقم ، سريعا زيپ كيفو بستم و داخل كشو گذاشتمش . سعي كردم زياد هول به نظر نيام تا هري كه جلوي در وايستاده بود ، به چيزي شك نكنه . اون باهوش ترين پسريه كه تا حالا ديدم .

البته فقط توي مُچ گرفتن وگرنه فكر نكنم حتي بتونه يه مسئله ي فيزيك حل كنه . همونطور كه من نميتونم.