٢٨-افكار واهى

3.2K 415 328
                                    

تك تك ثانيه هاي زندگيِ ما داخل دفترچه ي سرنوشت ، نوشته شده . سرنوشتي كه از قبل مشخص شده ولي براي ما مثل يك معادله ي مجهول به نظر مياد . دفترچه ي سرنوشت به همون اندازه كه ازمون دوره ، به همون اندازه هم بهمون نزديكه . اونقدر نزديك كه در يك قدمي مون وجود داره و تنها كاري كه ما بايد انجام بديم ، باز كردن چشمامون ، صبر كردن ، گام برداشتن و طي كردن اون يك قدم فاصله است ؛ بايد منتظر بمونيم تا بفهميم دفترچه ي سرنوشت ، براي گذر زندگيمون چي رقم زده .

گاهي برامون لحظه هاي خوشايد تعيين كرده و گاهي هم لحظات ناخوشايند . ميتونه براي بعضي ها مثل يك فرشته ي منجي زندگي باشه و همينطور مثل يك ابليس تباهي باشه كه فقط باعث انهدام زندگي ميشه .ميتونه به خورشيد زندگيت تبديل بشه يا به كابوس شب هات . دفترچه ي سرنوشت ميتونه با خط خوش زندگيتو به سمت روشنايي ببره يا با بدترين خط تاريكي رو به سمت زندگيت اعزام كنه .

دفترچه ي سرنوشت انسان ها تفاوت هاي زيادي با هم دارن و در عين حال ميتونن خيلي به هم شبيه باشن . براي بعضي ها به بهترين نحو نوشته شده و براي بعضي ها هم به افتضاح ترين نحو ؛ اونقدر بد كه وقتي چشمتون به نوشته هاش ميخوره ، قلبتون به درد مياد و ذهنتون از اين همه اضمحلال به وجد مياد .

حتي نگاه كردن به زندگي اين دسته از آدما هم دردناكه !

به وضوح ميتونم تير كشيدن قلبمو وقتي كه نوشته هاي مجله رو ميخونم ، حس كنم . ميتونم صداي خرد شدن قلبمو وقتي كه تك تك كلمات زير لبم خونده ميشن ، بشنوم . مثل اين ميمونه كه نوشته هاي اين مجله به اعماق قلب و روحم نفوذ ميكنن و اونارو تحت تأثير حروف هاي خودشون قرار ميدن .

كودكان بي بضاعت و بي سرپرستي مثل من ، كه زندگيشون به سخت ترين روش ميگذره . زندگي اي كه نميشه اسمشو زندگي گذاشت و شايد كلمه ي ' مردگي ' براي خطاب كردنش مناسب تر باشه . و اين در حاليه كه كسايي مثل هري استايلز ، در پول و شهوت غلت ميزنن و كافيه اراده كنن تا تمام خواسته هاشون برآورده بشه .

زير چشماي پوف كردم دست كشيدم تا رطوبت اونجارو از بين ببرم . خوندن زندگينامه ي اين بچه ها و اينكه چطور زندگيشونو ميگذرونن باعث ميشه ناخودآگاه اشك بريزم . نه اينكه دل نازك باشم يا خيلي دلسوز باشم ولي اين ويژگي درباره اين موضوع صدق نميكنه و از طرفي هم من كاملا حال اونارو درك ميكنم . منم جزء كسايي بودم كه پدر و مادر نداشتن . يا داشتم ولي هيچوقت فرصت پيدا نكردم بشناسمشون .

بچه هايي كه برهنه و بدون لباس ، بي كس و كار داخل سطل آشغال هاي عمومي پيدا شده بودن و تمام زندگيشونو توي پرورشگاه گذروندن . لطفي كه پدر و مادر من ، در حق من كردن اينه كه حداقل منو جلوي پرورشگاه گذاشتن نه داخل سطل آشغال يا گوشه ي خيابون .

Club(Harry Styles)Where stories live. Discover now