٣-جهنم واقعى

5.6K 477 276
                                    

عکس بالا عکس لیدیاست.👆

                             ***

با صدای اعصاب خرد کن آهنگ از خواب پریدم.اونا این موقع صبح هم باید آهنگ بذارن؟دیشب تا ساعت پنج صبح صدای دیوونه کننده ی آهنگ زیاد بود و بعد از اونم صدای انزجارآوری که در اثر برخورد بدن های برهنه مرد و زنایی که هر لحظه بیشتر و بیشتر آه و نالشون کرکننده تر میشد،از یه طرف و فکر به هم ریخته ی خودمم از یک طرف باعث شد که نتونم حتی دریغ از یک ثانیه چشمامو باخیال راحت روی هم بذارم.

روی تخت غلت خوردم تا بتونم دستمو به ساعت رومیزی مشکی رنگی که روی میزم بود برسونم و اونو برداربين چشمامو به سختی باز کردم و ساعتو چک کردم.9:13

الان از خستگی و بی حالی نمیتونم تکون بخورم چه برسه به اینکه از روی تخت بلند شم.پس تصمیم گرفتم پتو رو روی خودم بکشم و دوباره خودمو به یه خواب آرامش بخش دعوت کنم.اینقدر خسته ام که حتی اگر کنار گوشم بمب منفجر بشه،بازم میتونم بخوابم.

ولی زیاد خوش شانس نبودم.هنوز ده دقیقه نگذشته بود و منم تازه داشتم به خواب شیرینم فرو میرفتم که یه نفر به صورت متوالي شروع کرد به کوبیدن روی در.بیخیالش شدم و کوچکترین حرکتی هم به خودم ندادم تا برم درو باز کنم.هرکی هست و هرکار داره مشکل خودشه،من که با اون کاری ندارم.یک دقیقه گذشت و اونم همچنان به در زدن ادامه میداد.غر زدم و بالشو روی سرم فشار دادم.اونقدر پیله هست که مطمئنم تا موقعی که من نرم و درو براش باز نکنم،بیخیالم نمیشه.

کش وقوسی به بدنم دادم و از تختم پایین اومدم.خودمو کشون کشون سمت در رسوندم و هر چی فحش توی دنیا بود نسار اون آدم پشت در کردم.کلیدو توی قفل پیچوندم-چون اینجا نه خيلي مکان امنی هست درو قفل کرده بودم- و دستگیره ی درو گرفتم و بازش کردم.

کسی که پشت در بود یه زنه تقریبا بیست و هشت یا بیست و نه ساله بود که موهای بلند بلوندشو فر زده بود و پشتش ریخته بود.کرم پودر زده بود و صورتشو تا جایی که جا داشت سفید کرده بود.دور چشاشم سیاه کرده بود و یه سایه ی مشکی که انتهاش کرم رنگ میشد،زده بود.یه رژ قرمز مات هم زده بود که لبای خوش فرمشو بیشتر به نمایش گذاشته بود.بايد بگم تنها كلمه ي مناسب براي وصف كردن اين زن'غير طبيعيه' !

"تازه وارد هستی؟"
اون پرسید و رشته ى افکارمو پاره کرد.

سرمو به آرومی تکون دادم.

"من جید ام."
دستشو به طرفم دراز کردو خودشو معرفی کرد.

"لیدیا"
گفتم و باهاش دست دادم.منو کنار زد و بدون دعوت وارد اتاق شد.با چشماش یه نگاه سرسری به اتاق انداخت و دوباره حواسشو روی من متمرکز کرد.چشماشو یه کم ریز کردو به صورتم خیره شد.

Club(Harry Styles)Where stories live. Discover now