🤍Part51🤍

86 21 56
                                    

یکساعت بعد هر چهار نفر دور میز نشسته و توی سکوت مشغول غذا خوردن بودن.

جیمین صبر کرد شامشون تموم بشه.
با دستمال دور دهنشو پاک کرد:دستپختم چطور بود؟

ک:خیلی خوشمزه بود هیونگ ، مزش شبیه اون وقتا که برام آشپزی میکردی شده...
بی هوا از دهنش پرید.

با لگدی که از طرف جیمین به پاش خورد فهمید گند زده...
سرشو بالا آورد تا حرفی بزنه ولی با دیدن دو جفت چشم عصبانی که نگاش میکردن پشیمون شد.

جیمین سرشو بالا آورد و به تهیونگ نگاه کرد:باید یه موضوعی رو بهتون بگم
همه کنجکاو نگاش کردن.

ج:ازتون می‌خوام اول به حرفام خوب گوش کنید بعد اگر اعتراضی داشتید بگین.

ت:داری میترسونیمون..
ج:اتفاقا منم میترسم مخصوصا از عکس العمل تو

تهیونگ اخم کرد:نه انگار موضوع خیلی جدیه
ج:فقط آروم باش و بزار حرفمو بزنم

جانکوک به حرف اومد:وای زود باش دیگه جون به سر شدیم

ج:باید شما دو تا رو هر چه زودتر ازکشور خارج کنیم. پلیس دست بردار نیست بالاخره ردی ازتون میگیرن.

تهیونگ به پشتی صندلی تکیه داد و دست به سینه نشست:همین؟!!اینو خودمونیم میدونیم پس چرا از گفتنش میترسیدی!

جیمین نگاه غمگینی به صورت عشقش کرد:برای اینکه باید تنها برید..

پیشونیش گره خورد:منظورت چیه؟
ج:منظورم تو و جیهوپه،شما رو باید فراری بدیم..

تهیونگ از پشت میز بلند شد البته بهتره اینطور بگیم که پرید و با صدای بلندی گفت:این بحث همینجا تمومه

ج:بشین تهیونگ
تقریبا فریاد کشید

از تحکم صدای جیمین جا خورد ولی به روی خودش نیاورد و با عصبانیت سر جاش نشست.

از اون طرف جیهوپ به حرف اومد:منم نمی‌فهمم اینجا چه خبره یعنی چی که تنها بریم؟! من بدون جانکوک هیچ جا نمیرم.

جانکوک دست هوپی رو گرفت:ای بابا یکم آروم باشید بزارید حرفشو بزنه با داد و بیداد که چیزی حل نمیشه

جیمین دستشو به صورتش کشید و آروم شد:گوش کنید ببینید چی میگم شما تحت تعقیبید، عکستون در دسترس پلیسه ما هم که گروگان شما بودیم حالا اگه چهار نفرمون باهم دیده بشیم چی میشه؟؟؟؟
تازه من و جانکوک ممکنه زیر نظر باشیم ممکن که نه احتمال خیلی زیاد الانم زیر نظر پلیسیم کوچکترین حرکتمون برای پلیس مشکوکه....
اگر الان یهویی از دیدشون محو بشیم صد در صد با شکست مواجه میشیم.
من برنامه ریزی کردم تهیونگ و جیهوپ از مرز خارج میشن بعد یه مدت من و جانکوک بهتون ملحق میشیم.

ت:کجا میخوای بفرستیمون؟
ج:یونان...

ت:چرا اونجا؟!
ج:بنظرم امن تره کسی بهتون شک نمیکنه....البته....مکث کرد...

  Game OverTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang