part19

143 30 42
                                    

مضطرب دنبال تهیونگ راه افتاد. با اینجور حالتاش آشنا بود میدونست الان نباید ازش سوالی کنه ولی کنجکاوی داشت مغزشو میخورد.
آب گلوشو قورت داد و با استرس ازش پرسید:چی شد خودشه؟

تهیونگ فقط سرشو به معنای تایید تکون داد
_مطمئنی؟
+تو تمام این سالها با چهرش زندگی کردم هر سالی که بزرگتر میشدیم منم تصویر صورتشو تو ذهنم حک میکردم چطور ممکنه نشناسمش...

سرشو سمت جیهوپ برگردوند.
جیهوپ به وضوح خیسی چشماشو دید.
+حالا باید چیکار کنم هیونگ؟!!!

یهویی بعد از ۱۰ سال پیداش شده در حالیکه زن داره و قاتل پدر منه کاش فقط‌ قاتل بابا بود اونوقت من میتونستم ببخشمش ولی الان.....
اون زد زیر تمام قول و قرارامون...

یعنی اینهمه سال فقط من بودم که بهش وفادار موندم؟!!!
اون داشت عشق و حال میکرد در حالیکه  من اینجا از دوریش داشتم جون میدادم
نه نمیتونم ببخشمش...

دستشو بالا آورد و اشکای روی گونش رو پاک کرد:گریه نکن میدونی هیونگ نمیتونه ناراحتیتو ببینه.

سمت در اتاق چرخید و بازش کرد
با هم وارد اتاق شدن.
یکم که به خودش اومد پشت میزش نشست و سیگاری رو روشن کرد:به محض بهوش اومدنش خبرم کن.

_باشه راستی کیو رو نمیبینم
الان باید چی جوابشو میداد خوب میدونست جیهوپ چقدر عاشق اون عوضی شده حالا باید شاهد دلشکستگی هیونگشم میبود.

+بشین باید باهات حرف بزنم.
یهویی دلش شور زد در حالیکه میشست گفت:خواهشا تهیونگ فقط حاشیه نرو بد جور دلشوره گرفتم.

+باشه حالا که خودت میخوای میرم سر اصل مطلب.
کیو تو زیرزمین زندانی شده.

از جاش بلند شد:چییییی!!!!آخه برای چی؟
+متاسفم که اینو میگم ولی فهمیدم اون جاسوسه

خنده هیستریکی کرد:هه داری شوخی میکنی مگه نه؟جاسوسه!!!!اونوقت چطوری فهمیدی؟!!!
ببین اصلا من قول میدم دیگه باهاش کاری نداشته باشم فقط بزار کیو بره.

+دیوونه شدی!نکنه فکر کردی از روی حسادت براش پاپوش درست کردم؟
من از اولشم بهش شک داشتم مخصوصا این اواخر خیلی با تلفن حرف میزد کارای مشکوک میکرد بهت چیزی نگفتم چون میدونستم زیر بار نمیری اون خوب تونسته بود اعتمادتو جلب کنه منم براش مامور گذاشتم تا زیر نظر بگیرتش و بالاخره تونستم گیرش بندازم.

شوکه روی مبل نشست دستاشو دو طرف صورتش گرفت باورش نمیشد کسی که عاشقش شده بود بهش نارو زده باشه پس اعتراف عشقشم دروغ بود!!!!

سرشو بالا گرفت :حالا از طرف کی جاسوسی میکنه؟
+هنوز نمیدونم ولی حدس میزنم پلیس چون آخرین بار که تعقیب شده رفته بوده به مراسم زن دادستان احتمالا میشناختتش.

جیهوپ یاد زمانی افتاد که کیو فهمید اون زن کشته شده چقدر مضطرب و ناراحت شده بود.

_همش تقصیر منه من اونو به امارت راه دادم
+خودتو مقصر ندون اون تو کارش حرفه ای بوده.

  Game OverOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz