part15

122 30 42
                                    

من تا اونموقع با هر مرد کثیفی خوابیده بودم ولی تهیونگ معصوم ترین آدمی بود که باهاش رابطه داشتم....

کیو از جاش بلند شد سمت بدن جیهوپ خم شد صورتشو با دستاش گرفت و بدون معطلی لبشو روی پیشونی جیهوپ گذاشت و اجازه داد احساساتش از داخل چشماش بیرون بریزه..

توی حال خودشون بودن که با صدای تهیونگ با ترس از هم جدا شدن.

+مثل اینکه بد موقع مزاحمتون شدم
نگاه معناداری به جیهوپ انداخت
جیهوپ از خجالت سرشو پایین انداخت.

نگاه اخموش رو سمت کیو گرفت و با اخم‌ نگاش کرد:مگه قرار نبود به محض بیدار شدنش خبرم کنی؟

_من نزاشتم بیاد گفتم استراحت کنی.
خنده عصبی کرد:اوه اوه حالا دیگه طرفداریشم میکنی. خوبه مثل اینکه واقعا مزاحم شدم.

کیو سرشو به حالت عذرخواهی خم کرد:عذر میخوام رئیس تقصیر من بود.
+تنهامون بزار

کیو زیر چشمی به جیهوپ نگاه کردو از اتاق بیرون رفت.
تهیونگ بامهربونی بهش نگاه کرد:خبر داری چقدر ترسوندیم؟

دستشو گرفت:ببخش من که چیزی جز دردسر نیستم.
+اینطوری نگو تو که میدونی تهیونگ بدون تو هیچی نیست.
_نترس من هیچیم نمیشه، تا زمانیکه تو رو سر و سامون ندم اگرم بخوام نمیتونم بمیرم.

+فعلا که یکی دیگه جای منو گرفته
_اوه یکی اینجا حسودیش شده
اخم کرد و جدی گفت:میدونی که حسود بشم چی میشه؟!

_مگه به هیونگت اعتماد نداری؟نگران نباش کسی قرار نیست جای تو رو بگیره.
+من نمیخوام تو رابطه شخصیت دخالت کنم، میدونم قرارمون از اولم همین بود ولی حس خوبی به این پسره ندارم.

_اینقدر نگران من نباش،خودم حواسم هست. در ضمن کیو خیلی پسر خوبیه من همه جوره امتحانش کردم ....
پشت سر هم چند سرفه کوتاه کرد.

تهیونگ با ترس نگاش کرد.
+بهتره من برم حالت هنوز خوب نشده فکر کنم دوباره گند زدم.
_ رئیس خفن باند مافیا با یه سرفه از جاش پرید.؟!!

+الان وقت شوخیه؟! اجازه نداری تا زخمات خوب نشده از تختت بیرون بیای.
در ضمن قدقن میکنم کسی غیر من وارد اتاقت بشه.
از روی تخت بلند شد و بعد از مرتب کردن لباساش از اتاق بیرون رفت.
☆☆☆☆☆☆
⚠️زمان حال⚠️
جسی فنجون قهوه رو روی میز گذاشت.
*با من امری ندارید آقا؟
+ممنون میتونی بری
جویی کمی از آب پرتقالش نوشید.

جیمین که از وقتی پشت میز نشسته بود حواسش کاملا به حرکات جویی بود و بهش مشکوک بود پرسید.
+چیزی شده؟

دستپاچه لیوانشو روی میز گذاشت:نههههه مگه باید طوری میشد؟
+جویی من بزرگت کردم خوب میشناسمت میدونم وقتی دستپاچه ای حتما میخوای بهم چیزی بگی ولی از گفتنش واهمه داری.

جویی که از کلمه بچه متنفر بود با اخم گفت:اولا بچه خودتی، میدونی که خوشم نمیاد اینطوری صدام کنی. بعدشم ببین چقدر ترسناکی که آدم نمیتونه باهات دو کلمه حرف بزنه.

+من ترسناکم؟؟؟یعنی میخوای بگی تو از من میترسی؟!!
خیلی بی انصافی عزیزم من که همیشه باهات مهربونم پوزخندی زد...

+البته قبول دارم توی تخت کمی ترسناک میشم.
جویی دستمال سفره ای که کنار بشقابش بود رو برداشت و بدون معطلی سمت جیمین پرت کرد:خیلی بی ادبی،اصلا اشتهام کور شد، من میرم تو هم بشین تنها صبحونه بخور.

جیمین سعی کرد جلوی خندشو بگیره :صبر کن ببخشید شوخی کردم.
جویی با اخم و کمی دوباره روی صندلی ناز نشست.

+خب حالا بگو ببینم چی شده.
_بهت میگم ولی باید قول بدی شلوغش نکنی.
+حالا تو بگو
_دیروز که رفته بودم خرید احساس کردم یکی داره تعقیبم میکنه.
اولش فکر کردم دارم اشتباه میکنم ولی ماشین هر سمتی میرفت اونم دنبالم بود.

+واین مسئله به این مهمی رو الان باید بهم بگی؟!!!
_خب ترسیدم دیگه نزاری تنهایی جایی برم.
+خب این که صد در صد مشخصه از امروز حق نداری از خونه بیرون بری مگه اینکه با من هماهنگ باشی. جویی خواهش میکنم به حرفم گوش کن.
من دارم رو پرونده مهمی کار میکنم میدونی که دشمن زیاد دارم و همه دنبال ضربه زدم به منن پس خواهش میکنم تو یکی منو بفهم. من نگرانتم ...
بهم قول بده که اینکارو میکنی.

_باشه عزیرم تو عصبانی نشو قول میدن.
از پشت میز بلند شد و بدون اینکه بوسه خداحافظی رو بده از سالن خارج شد.

جویی طبق معمول همیشه بغضشو قورت داد و آروم از روی صندلی بلند شد.
☆☆☆☆☆☆☆
⚠️زمان حال⚠️
با شنیدن صدای در از فکر بیرون اومد.
با دیدن جیهوپ لبخند بی جونی زد.

_با من کاری داشتی رئیس؟
+خیلی وقته بهم گزارش ندادی؟
_در مورد کدوم موضوع؟

+بنظرت در حال حاضر برای من چه کاری مهمتر از پیدا کردن اون عوضیه؟
_آخه اونبار خودت گفتی تا گیرش ننداختیم بهت چیزی نگم
+حالا میخوام بدونم
_راستش یه جورایی پیداش کردیم.

روی میز خم شد و با چشمای درشت شده فریاد زد:پیداش کردین و من خبر ندارم؟
_آروم باش هنوز که نتونستیم گیرش بندازیم.
فقط فهمیدیم طرف توی دادگستریه.
خونشو پیدا کردیم چند تا از بچه ها رو گذاشتم مراقب باشن.
بچه ها خبر دادن زن داره ...

سیگارشو روشن کرد و پک عمیقی بهش زد.
+هه که اینطور زن داره ....پس معطل چی هستی طعمه از این بهتر؟
_یعنی میگی زنشو گروگان بگیریم؟

+تو فکر بهتری داری؟
_ولی ریسک داره ممکنه گیر بیفتیم.
+تو کارتو خوب بلدی گیر نمیفتیم.
میخوام هر چه زودتر زنش تو زیرزمین خونه من باشه فهمیدی چی گفتم؟

آب گلوشو قورت داد جرات مخالفت با تهیونگو نداشت:باشه رئیس ترتیبشو میدم.
+خوبه،میتونی بری.
☆☆☆☆☆☆☆☆
سلام قشنگام
حال و احوالتون چطوره
من فعلا در حال عرررررر زدن برای البوم تهیونگم
اوه اوه موضوع حساس شده ها😅😅😅
منتظر نظراتتون هستم 💋🌈

  Game OverWhere stories live. Discover now