تعلق😍

918 106 44
                                    

جین

_اگه خودم میومدم الان میتونستم خودمم برگردم اینقد به خاطر یه ماشین علاف نمیشدم.

×خب هیونگ اگه بخوای من و یونگی میرسونیمت.

نگاهی سمتش انداختم.این پسر زیادی شیرین بود.لبخندی زدم و در حالیکه دستهامو برای گرم شدن توی جیبم فرو‌میکردم، گفتم:

_مرسی چیمی من.ولی اینجوری تهیونگ ناراحت میشه.

از یادآوری اینکه دیگه واقعا با تهیونگ توی یه رابطه ام،دلم گرم شد و لبخندم پررنگ تر شد.جیمین که بهم خیره شده بود هم با شیطنت لبخند بزرگی زد و در حالیکه بازومو نوازش میکرد،گفت:

×هیونگ خیلی براتون خوشحالم.تهیونگ خیلی دوستت داره، مطمعنم برات هرکاری میکنه.

دستش رو از بازوم برداشت و درحالیکه برای فرار از سرمای اواخر زمستون،داخل جیبش میکرد،سرش رو بالا گرفت و گفت:

×منم دیگه از ناله های عاشقانه ی وقت و بی وقتش خلاص شدم.

هر دو خندیدیم که صدای تهیونگو از پشت سرم،بلند شد:

+اگه امروز جین با من نیاد،بازم باید تحملم کنی.

به سمتش برگشتم.کلاهش رو پایین کشیده بود طوریکه چشمهاش به سختی دیده می شد، خواستم حرفی بزنم که با کشیده شدن جیمین از کنارم با تعجب به اون سمت نگاه کردم و یونگی رو درحالیکه دستش رو دور جیمین حلقه کرده به سمت ماشین میبرد،دیدم.جیمین هولهولکی دستی به عنوان خداحافظی تکون داد و من هم به دنبالش همین کارو کردم که این بار با صدای جانگکوک برگشتم:

*جین من بازی جدید گرفتم،باهام میای؟

به سمت تهیونگ نگاه کردم که سرش رو بالا گرفته و از زیر سایبون کلاهش نگاهم میکرد:

+تصمیمتو بگیر جین،هوا سرده توم لباس مناسب نپوشیدی،نمیخوام سرما بخوری.با من میای خونه یا با جانگکوک میری؟

توی صحبتش هیچ حسی نبود،خاستم حرفی بزنم که باز جانگکوک گفت:

*یادت نره جین که تو قول دادی بیشتر از دوست پسرت به من توجه کنی.

تهیونگ عصبانی سمتش برگشت و گفت:

×اون موقع با کسی نبود که این قولو داد.اما الان با منه و منم باید دخالت کنم.

*به مغزت ضربه نخورده بود که...یادت رفته؟

به تقلید از تهیونگ صداشو توی گلوش انداخت و بم و کلفت کرد و گفت:

*فقط قول بده جین.

خنده ام گرفت ولی با چشم غره ی تهیونگ لبهامو به داخل کشیدم تا جلوشو بگیرم.یکی از دستهاشو از جیبش بیرون آورد و آروم بازومو گرفت و به سمت خودش کشید.بعد اینکه مطمعن شد به اندازه ی کافی بهش چسبیدم گفت:

Can you hear me?Where stories live. Discover now