فرار

810 131 83
                                    

تهیونگ

×اوه ته ته خوش اومدی...

دست و پاهام شل شد...اون جانگکوک بود که با بالاتنه برهنه ش سمتم میومد...تمام اتفاقاتی که میتونست افتاده باشه توی یک ثانیه از ذهنم گذشت و دردعجیبی رو تو معده م به وجود آورد...بهش زل زده بودم که جانگکوک نزدیک تر شد و از پشت دستشو انداخت دور‌کمر جین و بغلش کرد...نه پاهام توان حرکت داشتند نه میتونستم اون صحنه رو ببینم...جین همینجوری که بمن خیره بود سعی کرد دستای جانگکوک رو از دور خودش باز کنه:

+ولم کن جانگکوک...ازت چی خاسته بودم؟

جانگکوک که با لجبازی محکم تر بغلش میکرد،با جلو بردن لبهاش،ادای کسایی که ناراحت شدن رو درآورد و گفت:

×جینی منکه بهش هیچی نگفتم...خودش فهمید.

جینی؟؟؟من فقط حق داشتم اونو جینی صدا بزنم..‌بیشتر ازاون نباید میموندم و تیکه های قلبمو جلوی جانگکوک خردتر میکردم...به زحمت حرکت کردم و بیرون زدم.هرچقدر بیشتر جلو میرفتم سرعتم بیشتر میشد و صدای جین رو از دور شنیدم که داد میزد:

+تهیونگ وایسا...آروم تر...

میخاستم برگردم و ببینمش ولی پاهام جلو میرفتند و حتی منتظر آسانسور نموندند و از پله ها با سرعت زیادی به پایین رفتند...انگار فرار میکردم،از چیزی که دیده بودم،از اتفاقی که افتاده بود...فرار میکردم و فکرمیکردم هرچقدر دورتر بشم اون اتفاق کمتر واقعی میشه...به ماشین که رسیدم نتونستم،نفس نفس میزدم و عرق از سر و صورتم پایین میریختند...نتونستم در ماشینو باز کنم،پشت ماشین جاییکه کسی منو نمیدید نشستم و به حال و روزم زار زدم...

جین

بعد رفتن تهیونگ طول راهرو رو دنبالش دویدم ولی سرعتش خیلی زیاد بود و وقتی خاستم دنبالش از پله ها برم جانگکوک دستمو گرفت و نذاشت...قلبم از دیدن حالش درد گرفت و میخاستم زودتر پیداش کنم،بغلش کنم و براش توضیح بدم...ولی چه توضیحی؟؟؟اینکه من الان با جانگکوک بودم یه حقیقت بود...اینکه اون مارکا رو جانگکوک روی تنم گذاشته بود حقیقت بود...باید چیکار میکردم؟؟؟کل صبح رو کلافه بودم و جانگکوک هم حالمو فهمیده بود چون صحبتی نمیکرد...تصمیم گرفتم بعد از دوش گرفتن، قرصی بخورم و بخوابم شاید بهتر شدم...

یعد از ظهر بعد از کمی قدم زدن از جانگکوک خاستم منو به خونه یونگی ببره...دلم نمیخاست خونه خودم برگردم و سرزدن به یونگی بهترین بهانه ای بود که میتونستم پیدا کنم...جانگکوک خاست اول سری به خونه ش بزنه و برگه های موسیقی جدیدش رو برداره که به یونگی نشونشون بده و نظرشو بخواد...

دم در خونه بودیم،جانگکوک داخل رفته بود و منم به ماشین تکیه دادم و منتظرش بودم که صدای جیغ دخترانه ای رو شنیدم:

×اوه خدای من شما کیم سوکجینید.

به سمتش برگشتم تا ببینم کیه.این قسمت شهر معمولا محله ی آیدول ها و آدمای معروف بود و برای همین انتظار این برخورد رو نداشتم.دختری با موهای خرمایی روشن،چشمهایی گرد و درشت،که از لباس ورزشی که پوشیده بود مشخص بود برای دویدن به خیابون اومده...سعی کردم لبخندی بهش بزنم که نزدیک اومد:

×سلام...سلام...من جوییم...همسایه ی آقای جئون...خوشحالم میبینمتون...شما از نزدیک خیلی زیباتر از چیزی هستید که همیشه میدیدم.

ناخودآگاه لبخندم کش اومد و دستی که دراز کرده بود رو گرفتم و گفتم:

_ممنون و خوشبختم...شما هم خیلی زیبایید.

لبخند خجالت زده ای زد و لبهاش رو باز کرد تا حرفی بزنه که صدای جانگکوک از پشت سرش اجازه اینکارو نداد:

+اوه خانم جویی...خوشحالم که میبینمتون...امیدوارم مشکلتون حل شده باشه.

یک لحظه اخم رو توی صورت اون دختر دیدم،برگشت سمت جانگکوک و در حالی که نیم رخ به من بود گفت:

×سلام آقای جئون.مشکل من نبود.مشکل شما بود که نگهبان من به طور موقت حلش میکرد...

جانگکوک با خنده ای دستش رو از جیبش بیرون و به نشونه تسلیم بالا آورد و گفت:

+حق باشماست...من صحبت کردم،امیدوارم دیگه همچین اتفاقی نیوفته...

×امیدوارم...به هرحال خوشحال شدم دیدمتون آقای کیم...آقای جئون...

و بعد از سرتکون دادنی به سمت خونه ی کنار،خونه جانگکوک حرکت کرد و هردو با نگاه بدرقه اش کردیم...جانگکوک زمانی که اون دختر داخل رفت سمت من برگشت،بالبخند نگاهش کردم و گفتم:

_همسایه ی خوشگل و خوبی گیرت اومده.

خندید و در ماشین رو برام باز کرد و گفت:

+به خوشگلی تو نیست.

_توقعاتتو یکم پایین بیار،هیچکس به خوشگلی من نیست ولی از بقیه گروه قشنگ تره...

همونطور که پشت فرمون مینشست با دلخوری ساختگیی گفت:

+یعنی از منم خوشگلتره؟

با انگشت به بینیش ضربه ای زدم و گفتم:

_صددرصد.

............................................................
بمیرم برای تهیونگم...لعنت به هرکی باعث شه تهیونگم اینجوری ناراحت شه😞❤خودمو نمیگمااااا...

راستی جویی رو دوست داشته باشید،من اینقد جذب چهره ولبخند این دختر شدم که فکرمیکنم چهره گرم تر از چهره این دختر وجود نداره.

حالا جویی هیچی...من فکرکنم خودم دارم از عشق جین دیوونه میشم🤦یه عالمه مشکل و اتفاق دارم ولی میشینم کلیپای جین رو نگاه میکنم انگار مسکن منند🤦

Can you hear me?Where stories live. Discover now