من یا تو؟

3.4K 280 33
                                    

_هیونگ دوستت دارم
+میدونم کوکی منم دوستت دارم
کوکی کلافه گفت:نه هیونگ من عاشقتم
جین باخواب آلودگی زمزمه کرد:منم عاشقتم کوکی،ولی بذار بخوابم.همینجوریش بااومدن یهو تو اتاقم بد خوابم کردی.
کوکی محکم تر جینو تو بغلش به خودش چسبوند که باعث شد جین از شدت فشار با ناله ای خودشو از بغل کوکی جدا کنه.
جانگکوک همونطور که کنار جین دراز کشیده بود به سقف خیره شد ‌و تو دلش میگفت چطوری بهش بگم که قلبم دیگه مثه قبل نمیزنه؟؟؟هرچی بگم اون نمیفهمه.نکنه جین هنوزم فکرمیکنه من بچه ایم که باید مراقبم باشه...متنفرم از اینکه مکنه گروهم...
برگشت سمت جین و با شنیدن نفسای منظمش فهمید به خواب رفته،ضربان قلب جانگکوک انگار با ریتم نفسهای جین یکی شده بود.لبهای قلوه ایه جین از هم جدا شده بودن و جانگکوک دیگه نمیتونست تحمل کنه و خم شد وآروم گفت:نه هیونگ من اینجوری دوستت دارم و لبهاشو رو هوس انگیزترین لبهایی که تاحالا دیده بود گذاشت وحس کرد اوج گرفته و به آخرین طبقه بهشت رسیده.چشماشو بسته بود و با تموم وجود هوای اطراف جین رو وارد ریه هاش کرد...حسی که تو دلش تکون میخورد رو حتی برای دیبو کردن هم نداشت.آرزو کرد میتونست اون لبها رو بمکه،کاش میتونست گازشون بگیره.... نه به همینم راضی بود،اون لحظه کاش زمان متوقف میشد،کاش میتونست همیشه تو همون حالت بمونه،توهمون حالت بمیره...ولی با تکون ریز سر جین،فهمید نیاز به نفس کشیدن داره و برای همین سرشو بلند کرد و به صورت بی نقص هیونگش زل زد که یهو درنیمه باز اتاق به صورت کامل باز شد...
تهیونگ:
نصفه شب بود و نمیدونم چرا خوابم نمیبرد.یه حس دلشوره عجیبی داشتم از اتاق زدم بیرون که برم تو محوطه و یکم هوا بخورم...از کنار اتاق جین هیونگ و شوگاهیونگ که دقیقا بغل اتاق منو جیمین بود، رد میشدم که زمزمه ای شنیدم...میدونستم شوگا امشب خوابگاه نیست،حدس زدم جین بازم داره تو خواب حرف میزنه،لبخند شیطنت آمیزی زدم و نزدیکتر شدم که بشنوم چی میگه،بهانه خوبی بود برای شوخی فردامون...اما صدا،صدای جین هیونگ نبود. کنجکاو از لای لولای در نیمه باز نگاهی انداختم که یهو کل بدنم یخ زد...چی میدیدم؟؟؟جانگکوک رو صورت جین خم شده بود و میبوسیدش؟؟؟بعد یه بهت چندثانیه ای،تمام وجودم پر از عصبانیت شد،خاستم برم داخل و تاجاییکه میتونستم فریاد بزنم ولی نه...نباید بفهمه من دیدم وجرئت پیداکنه ولی نبایدم میذاشتم ادامه بده.پس خودمو سعی کردم جمع و جور کنم و وارد شدم...
_تو اینجا چیکار میکنی؟
+اوه تهیونگ تویی،کابوس دیدم، اومدم پیش جین هیونگ بخوابم.
جانگکوک نگاهی به چهره غرق خواب جین انداخت و با لبخند گفت:هیچ جا مثه اتاق جین هیونگ برای من اونقدی آرامش نداره که بتونم راحت بخوابم.
دیگه نمیتونستم صدایی که سعی داشتم آروم باشه تا جینو بیدار نکنه رو کنترل کنم،با عصبانیت گفتم: بلاخره باید به اتاق خودت عادت کنی،پاشو برو اتاق خودت.
_هیسسسسسسس،الان بیدار میشه.
+دیگه اتاق اینو اون نبینمت،سعی کن تو اتاق خودت بمونی و هرطور شده بهش عادت کنی.
وقتی این حرفو میزدم با عصبانیت انگشت اشاره مو سمتش تکون دادم و از اتاق زدم بیرون.
...........................................................
خب خب خب...تصمیم گرفتم بنویسم.
شاید یکم مشکل دار به نظر بیاد ولی خب به خوبی خودت ببخش
میگم خودت چون اصلا توقع ندارم خواننده های این فیک از یکی بیشتر بشه😂چون نه قصد تبلیغ کردنشو دارم نه برام ووت و کامنت مهمه...فقط خیلی بدجور افتادم رو دور فیک خوندن و میخام اینام اینجا سیو بشن.

Can you hear me?Donde viven las historias. Descúbrelo ahora