هشتگ یونمین

1.2K 195 14
                                    

جیمین

به در نگاه کردم،احتمال میدادم تهیونگ باشه که میخاد دوباره راجع به تراژدی عشقیش ناله کنه،اما با دیدن یونگی، با تعجب گوشیمو پرت کردم و سر جام نشستم.
+چی شده؟چرا خشکت زده؟
_آمممم.فکرنمیکردم اینقد زود بیای.
+ناراحتی برم دوساعت دیگه بیام.
_نه نه فقط تعجب کردم.
+خوبه،چون ناراحتم بودی نمیرفتم دوساعت دیگه برگردم.
دوباره رفت لباساشو عوض کنه،دلم میخاست بهش خیره بشم ولی یا یادآوری دیشب رومو برگردوندم.
چند دقیقه بعد با پایین و بالا شدن تخت فهمیدم کنارم نشسته،سرمو برگردوندم باهاش چشم تو چشم شدم،اینقد صورتش نزدیکم بود که نمیتونستم نفس بکشم،قلبم داشت از دهنم‌میزد بیرون و‌مطمعنم گونه هام قرمز شده بودن.
+داشتی چی نگاه میکردی؟
_ها؟هیچی.چندتا کلیپ
گوشیمو برداشت و با دیدن سرچ هشتگ یونمین پوزخندی زد.
+پس توهم از دیدن این مسخره بازیا خوشت میاد.
_یعنی توم دنبال میکنی؟
+سرگرم کننده ست،باهم نگاه کنیم.
دیگه چی میتونستم از خدا بخوام؟؟؟

تهیونگ

از صحنه ای که دیده بودم اعصابم بهم ریخته بود اونم زمانی که بهش هشدار داده بودم زیاد نزدیکش نشه.سرمو‌ به دیوار پشتم تکیه دادم،نفس عمیقی کشیدم،دلخوری من مثه کوکی واسش مهم نبود،پس باید از یه راه دیگه وارد میشدم.اینقد بهش عشق میدم که نتونه دیگه اعترافمو نادیده بگیره.
طبق این نقشه،موقع شام‌کنارش نشستم.ماهی تو ظرفمو تکه تکه کردم و تو بشقابش گذاشتم.تعجب زده برگشت و گفت:
_تهیونگ نیازی نیست من خودم اینکارو میکنم.
نزدیک گوشش گفتم:
+ولی این کار وظیفه منه و سعی نکن مانعم بشی.
نامجون به ما نگاه میکرد برای همین جین لبخندکوچیکی زد و مشغول به خوردن تکه هایی که واسش میذاشتم شد.
از قضیه اعتراف من به جین،فقط نامجون و جیمین با خبر بودن.جیمین چون دوست و هم اتاقی و گوش شنوای ناله های عاشقانه شبانه من بود و نامجون چون لحظه اعتراف من برای صدا زدنم اومده و از پشت در اتاق همه چیزو شنیده بود و وظیفه خودش میدونست دربرابر کمپانی و رسانه ها حمایتم کنه.البته این چیزی بود که خودش میگفت.در اصل مخفی کردن اصطلاح درست تری بود.
امشب قرار بود فیلم وحشتناکی که هوسوک گرفته بود رو ببینیم.مثه اینکه اومدن جین توی اتاقش باعث شده بود ازاینکه شب تنها نیست شجاعت پیدا کنه و بخواد بعد مدتها فیلم ترسناک ببینه.
موقعیت خوبی بود قبل کوکی دست جین رو گرفتم و رو کاناپه کنار خودم نشوندمش،با شنیدن صدای اعتراضش بلند گفتم:
_هیونگ توکه میدونی میترسی،پس یکی باید باشه کنارت که بتونی به بازوش چنگ بزنی دیگه.
و بلند خندیدم.جین بعد هوسوک ترسوترین بود و با علم به این موضوع کنارم موند و من با حس پیروزی به جانگکوکی نگاه کردم که پایین پای ما کنار هوسوک نشست.
هنوز قسمتای ترسناک فیلم شروع نشده بود که جیمین بلند شد بره و جین هم پشت سرش بلند شد،از بازوش گرفتم و با ناراحتی بهش نگاه کردم که گفت:
_برمیگردم.
و رفت دنبال جیمین.بعد چنددقیقه برگشت و من اینبار با جرئت دستمو دور گردنش انداختم و به خودم نزدیک ترش کردم میدونستم یکی از فیلمبردارا دوربینی گذاشته که ری اکشنای مارو ضبط کنه ولی برام مهم نبود،راستش اتفاقا میخاستم همه ببینند که جین تو بغل منه نه کس دیگه ای.نامجون با ظرف پاپ کورن اومد و جای خالی جیمین کنار ما نشست و سعی کرد دستم که از شونه جین آویزون بود رو بپوشونه.به تلاشش پوزخندی زدم و با دستم به شونه جین فشار کوچیکی وارد کردم.
قسمت ترسناک فیلم نزدیک بود،آهنگ وحشتناکی پخش میشد و جین دستشو جلوی دهنش گذاشته بود تا صداش بیرون نیاد.دستشو از رو دهنش برداشتم و تو دستم گرفتم و زیرگوشش آروم گفتم:
+نترس،ته ته اینجاست و هیچوقت تنهات نمیذاره.
انگار ترس بهش غلبه کرده بود چون همونطوری که چشماشو به طرز کیوتی نزدیک هم کرده بود و از لای پلکای تقریبا بسته شدش نگاه میکرد دستمو محکم تر گرفت و خودشو بیشتر تو بغلم فشار داد.
شاید همه داشتن فیلم ترسناک میدیدن اما این فیلم برای من از همه رمنسای فاخر،قشنگ تر بود.کل مدت فیلم به دست جین که دستمو گرفته بود و هیکلی که تو بغلم مچاله شده بود نگاه میکردم و مطمعن بودم جین هم صدای تپش بلند قلبم که باهربار فشار دستم تندتر وبلندترمیشد رو میشنوه.جانگکوک هرچند دقیقه یکبار برمیگشت تا وضعیت جین رو چک کنه و وقتی میدید من مراقبشم دوباره برمیگشت و ادامه فیلم رو میدید.خوشحالم که حس جانگکوک به جین رو فهمیدم،اینطوری درسته از نزدیکی بیش از حد اون دوتا،تا سر حد مرگ اذیت میشدم ولی میتونستم جلوی اتفاقات بدتر رو بگیرم و اینکه جانگکوک چیزی از حس من و اعترافم به جین نمیدونست کمکم میکرد بدون مزاحمت تا حد ممکن علاقه این پسر تو بغلم رو بیشتر سمت خودم جلب کنم اما این حس تاوقتی بود که فیلم تموم شد و جین خاست دستشو از دستم بیرون بکشه که ناخودآگاه به دستش بوسه ای زدم و ولش کردم و ناگهان کوکی رو دیدم که سمت ما برگشته و با تعجب به این صحنه نگاه میکرد.
.......................................................
قرار بود تهجینش یکم بیشتر باشه ولی خب زیادی طولانی میشد و از حوصله خارج بود.برای همین کم ترش کردم.
پارت بعدی از نگاه تیز شوگا میخایم چندتا چیزو بررسی کنیم😃

Can you hear me?حيث تعيش القصص. اكتشف الآن