★𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚★part71 (extra)

Start from the beginning
                                    

ون نینگ با چوب توی دستش به سنگ ها ضربه ای زد و گفت:" اگر احساس ناخوشی کردید بهم بگید"

وی ووشیان لبخندی زد:" من کاملا رو به راهم"

ون نینگ هومی گفت و روی تخته سنگی نشست.
همون لحظه صدای شکسته شدن چوب و برگ خشک رو شنید؛ فورا از جاش بلند شد که وی ووشیان متحیر گفت:" اتفاقی افتاده؟"

ون نینگ که همچنان نگاهش قفل درختهای پیچ در پیچ بود جواب داد:" نه..چیزی نیست ، فقط یه لحظه فکر کردم که..."

" ون نینـــگ! پشت ســـرت!"

ون نینگ بلافاصله زنجیر های طلسم شده رو ظاهر کرد و با قدرت به طرف ناشناس هایی که محاصرشون کرده بودن حمله ور شد.
وی ووشیان پشت تخته سنگی که کنار ون نینگ قرار داشت پناه گرفت و برای لحظاتی حملات تیر و شمشیر ها قطع شد و سکوت همه جارو فرا گرفت،انگار که اونها مشغول کشیدن نقشه ی دیگه ای بودن.

ون نینگ جلوی وی ووشیان گاردشو پایین نیورد و با لحنی غضبناک گفت:" از جون ما چی میخواید؟ اگر همین الان از اینجا نرید هیچ رحمی نشون نمیدم"

همون زمان تیری درست به سمت سر وی ووشیان به پرواز دراومد که وی ووشیان فورا سرش رو کنار کشید و تیر فلزی به تخته سنگ برخورد کرد.

ون نینگ زنجیر هارو بلند کرد و اونها رو چرخوند و به درخت های اطرافش که مانع دید بود ضربه وارد کرد؛

درخت ها با صدای مهیبی از جا کنده شدن و به علاوه خون سرخی روی زمین ریخت و چندتا سیاهپوش روی زمین افتادن.

ون نینگ با دیدن اون بیست نفر چشماش گرد شد که وی ووشیان زیر لب گفت:" لعنتی!نمیتونم از حداکثر قدرتم استفاده کنم ممکنه بچه هام آسیب ببینن؛ ولی حلقه ی دفاعی رو اطراف خودم ایجاد میکنم هرچند این هم یک ریسک بزرگ محسوب میشه!"

بعد دستشو با دندون زخمی کرد و کلماتی رو با خون خودش روی زمین نوشت؛ اون کلمات شروع به درخشیدن کردن و سدی از جنس طلسم قرمز رنگ دور وی ووشیان رو در منطقه ی محدودی فرا گرفت.
ون نینگ که حالا خیالش راحت تر شده بود به طرف اونها حمله ور شد..

وی ووشیان عرق میریخت و دندون هاشو از درد روی هم فشار میداد، اما اون تا جای ممکن نباید اجازه میداد دیواره ی جادویی شکسته بشه.
احتمالا اونها جزو تهذیبگرای فراری فرقه سیاه بودن که متوجه خروج رهبر تهذیبگرا و همین طور رئیس قبیله ی گوسولان شده بود و تصمیم گرفته بود اینطوری انتقام بگیرن و از فرصت استفاده کنن.
طبق چیزی که وی ووشیان میدید همه ی اون بیست نفر سطح بالا بودن و حملاتشون قدرت زیادی داشت و این اصلا خوب نبود.
اگر لان وانگجی یا لان شیچن برنمیگشتن ، کارشون تموم همینجا تموم میشد.

شمشیر های جادویی بی مهابا به طرف ون نینگ شلیک میشدن و اون با تمام توان سعی میکرد از وی ووشیان پشتیبانی کنه.
اما ناگهان از هر طرف سوزن های نامرئی نقره ای رنگ به سمت ون نینگ پرتاب شد، ون نینگ که تمرکزش روی حملات شمشیر بود، مدتی متوجه اونها شد که تقریبا کار از کار گذاشته بود، اون موفق شد از چندتایی جاخالی بده اما از اقبال بد دوتا از سوزن ها به ون نینگ برخورد کرد..

♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡Where stories live. Discover now