★𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚★part16

931 213 37
                                    

پارت شانزدهم*
_________________________________________
سه روز از آغاز سال جدید تحصیلی میگذشت.

طی این سه روز جین یینگ بخاطر نصیحت های برادرش سعی کرد کمتر شیطنت کنه و به حرف های خسته کننده اون استاد پیر یعنی لان چن گوش بده!

اون مجبورشون کرده بود قوانین رو بخاطر بسپرن و بخشی از نمراتشون هم به پرسش این قوانین محدود میشد.

جین یینگ به سختی جلوی خودشو گرفته بود کاری انجام نده، هیچ چیزی براش لذت بخش تر از اذیت کردن استادای پیر و غرغرو نبود.

توی این مدت وانگجی توی کلاس ها می ایستاد و مراقبشون بود و کوچیکتر حرکات اونارو زیر نظر داشت.

یجوری دلیل اصلیه اینکه کسی کاری انجام نداده و به درس ها گوش داده لان وانگجی بود.

اون مثل یه مجسمه ترسناک و یخی یه گوشه می ایستاد یا مینشست و به همه نگاه میکرد.

امروز صبح زود مثل همیشه جین یینگ با صدای برادرش از خواب بلند شد.

سر جاش نشست و درحالی که به بدن تازه از خواب بلند شدش کش و قوصی میداد گفت: "چرا باید هر روز ساعت پنج صبح بلند شیم و بریم سر کلاس؟ این نامردی محضه! تازه صبحونه بهمون سبزیجات میدن، از مزش متنفرم!اون لان وانگجیم که همیشه اونجاست و نمیذاره کاری انجام بدیم."

جین هو گفت:" به نظرت با این حرفا چیزی تغییر میکنه؟ بهتره بلند شی و آماده بشی..حوصله ی حرفای اضافه ی استاد لان چن رو ندارم."

جین یینگ آهی کشید و مجبور شد به حرف برادرش عمل کنه.

وقتی اونا از اقامتگاهشون خارج شدن به جیانگ هوان و نیه تای برخوردن.

جین یینگ با دیدن اونا لبخندی پهن زد: "شما منتظر ما وایساده بودید؟"

نیه تای سرشو پایین انداخت و لبخندی زد و گفت: "درسته ارباب جین"

جیانگ هوان به نوک بینی و گونه های قرمز جین یینگ که ناشی از خواب ناکافی بود نگاه کرد، به نظرش اون واقعا بامزه شده بود!

توی این مدت جین یینگ توجه خیلی هارو به خودش جلب کرده بود و پسرا سعی میکردن باهاش حرف بزنن.

اون در عرض پنج روز به یه شاگرد سرکش و زییا شناخته بود.

اونا همراه هم وارد کلاس شدن که اتاق بزرگی متشکل از میز های چوبی مشکی رنگ بود و استاد جلوی اینها مینشست و درس رو تدریس‌میکرد.

اونا همراه هم وارد کلاس شدن که اتاق بزرگی متشکل از میز های چوبی مشکی رنگ بود و استاد جلوی اینها مینشست و درس رو تدریس‌میکرد

Ups! Tento obrázek porušuje naše pokyny k obsahu. Před publikováním ho, prosím, buď odstraň, nebo nahraď jiným.
♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡Kde žijí příběhy. Začni objevovat