★𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚★part18

906 216 29
                                    

پارت هجدهم*
_________________________________________
چند روز دیگه هم از حضور شاگردهای جدید در مقر ابر گذشت.

توی این مدت جین یینگ بارها نزدیک بود از کلاس اخراج بشه و تنبیه هم میشد!

اما جین یینگ هروقت که لان وانگجیو میدید بهش اخمی میکرد و ازش فاصله میگرفت.

هرچند اخیرا هنگام دیدار با اون، قبلش با سرعت بالایی توی سینش میکوبید و جین یینگ فکر کرده بود شاید بخاطر درس خوندن زیادی مریض شده.

اما بیشتر از همه دانش آموزها برای مسابقه ی همگانی که قرار بود دو هفته ی دیگه برگزار شه هیجان داشتن و سعی میکردن بیشتر از همیشه روی مهارت هاشون تمرین کنن تا بتونن رتبه های برتر رو کسب کنن و باعث افتخار قبیلشون بشن.

اما چیزی که اونروز بیشتر باعث شادی و خوشحالی دانش آموزا شد خبر بیمار شدن استا پیرشون بود.
هرچند بیماری سختی نبود اما تصمیم گرفته بودن دو روزی کلاس هارو تعطیل کنن.

برای همین شاگردهای جوان میخواستن نهایت استفاده رو از این فرصت ببرن.

شاگرد ها اجازه پیدا کردن کمی از مقر ابر دور شن و داخل جنگل برن.

تقریبا حدود پنجاه نفر از اونها اونجا بودن، به جز شاگرد های قبیله ی گوسولان و لان وانگجی.

لان وانگجی تقریبا هیچ دوستی نداشت و یجورایی بقیه ی پسرها از اون میترسیدن و دوست نداشتن سمتش برن.

هرچند جین یینگ با خودش فکر میکرد لان وانگجی اونقدر هاهم وحشتناک نیست!

شاگرد ها آتیشی روشن کرده بودن و دورش نشسته بودن و افسانه ها و داستان های قبیلشون یا خودشون رو تعریف میکردن و برای هم کری میخوندن.

نوبت به جین یینگ و جیانگ هوان و نیه تای رسیده بود تا تعریف کنن چجوری آموزش دیدن.

جین یینگ با غرور نگاهی به اونها انداخت و گفت: من بیشتر مهارت هامو خودم بدست اوردم هرچند استادهای قبیله ی لانلینگ جین هم کمکم کردن، من توی تیر اندازی توی قبیلمون نفر اول بودم."

جیانگ هوان در مقابل گفت: "من هم توسط استاد جیانگ چنگ تربیت شدم و همتون میدونید چقدر مهارت هاش بالاش."

نیه تای کمی سکوت کرد که یکی از پسرها گفت: "تو چطور نیه تای؟"

نیه تای گفت: "روش های ما سخت گیرانه تر و خشن تر بود..اگر اشتباهی انجام میدادیم مارو زیر آفتاب و بدون غذا توی حیاط نگه میداشتن..شمشیرهای بزرگ و پهن ماهم بخاطر سنگین بودنش سخته بهش عادت کنی."

جین یینگ دستشو روی شونه ی نیه تای گذاشت و گفت: "قبیله ی چینگه نیه قبیله ی جالبیه!"

نیه تای لبخندی به جین یینگ زد که یکی از پسرها پرسید:" راستی جین یینگ چجوری شد تورو به نامزدی اون پسره دراوردن؟"

♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡Where stories live. Discover now