★𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚★part57

800 192 58
                                    

لطفا وت بذارید ▪︎~▪︎
_________________________________________

[چینگهه نیه]

خورشید درست وسط آسمون قرار داشت و نور گرم و سوزانش بر تمام سرزمین چینگهه نیه پراکنده شده بود و هوا رو تا حد طاقت فرسایی گرم کرده بود.
اینجا برخلاف اسکله ی نیلوفر یا مقر ابر هوای خنک و مرطوبی نداشت و از جنگل های انبوه بامبو یا رودخونه و دریاچه ی گلهای نیلوفر خبری نبود.
در زمینی که قبلا منطقه ی تمرین و آمادگی سرباز ها و تهذیبگرها بود، رهبران قبایل به زنجیر های طلسم شده بسته شده بودن و روی زمین داغ زانو زده بودن.

لان شیچن چشم هاشو بسته بود و سعی میکرد از نظر ذهنی خودش رو آماده ی هرچیزی بکنه.

جیانگ چنگ بالاخره صبرش از این همه ریلکس بودن لان شیچن سر اومد و گفت: "معلومه کجا سیر میکنی؟ ما تو این مصیبت گیر افتادیم ولی انگار ز وو جون هیچ جوره نمیخواد از آرامش دست برداره!"

جیانگ هوان که درست کنار جیانگ چنگ بود گفت: "ارباب وان یی میدونم خیلی وقته اینجا اسیر شدیم اما با عصبانیت چیزی درسـ..."

جیانگ چنگ غرید: "تو داری منو نصیحت میکنی؟ بهتره یه جا ساکت بشینی تا پاهاتو قلم نکردم"

جین لینگ پوزخندی زد و گفت: "چه جمله ی آشنایی!"

نیه هوایسانگ که تحمل این شدت از گرما رو نداشت از تهذیبگر سیاهپوشی که کنارشون شمشیر به دست ایستاده بود پرسید: "میشه بپرسم ارباب شما کجاست؟ تا کی باید اینطوری اینجا بمونیم؟"

تهذیبگر سیاهپوش جوابی نداد، رهبر فرقه ی یاقوت دندون قروچه ای کرد و گفت: "چه گستاخ!"

در همین حین صدای لین ژیهوی جوان باعث شد همه ی سرها به طرف اون برگرده: "بی ادبی اون رو ببخشید، اون یه تازه وارده"

جین لینگ که درست مثل داییش اخم بزرگی روی صورتش بود خطاب به لین یونگ که کنار برادرش بود گفت: "هیچ معلومه داری چیکار میکنی؟ تو به همسرت خیانت کردی، نه تنها من بلکه پدر و مادرتون رو هم به قتل رسوندید"

لین یونگ با شنیدن این حرف قهقهه ای سر داد و بعد خنجر تیزش که زیر نور خورشید درخششی دوچندان پیدا کرده بود رو به بازی گرفت و درست مقابل جین لینگ ایستاد، درحالی که دست هاش روی زانوهاش بود خم شد و با لحنی آروم گفت: "آه خیلی معذرت میخوام، حتما خیلی دلشکسته شدی ولی همونطور که خودت میدونی قدرت بهترین سلاح هر انسانیه، با وجود قدرت هیچ نیازی به عشق نیست!"

جین لینگ خواست پاسخ دندون شکنی به لین یونگ بده که لان شیچن حرفش رو قطع کرد و با همون آرامش درونیش پرسید: "ارباب های جین جوان و لان وانگجی کجا هستن؟ لطفا صادق باشید و بگید چه اتفاقی برای اون ها افتاده"

این بار لین ژیهو جواب داد: "راجع به لان وانگجی و جین ووشیان یا بهتره بگم 'وی ووشیان' چیزی نمیدونم، ممکنه زنده باشن یا جسدشون توسط اشباح درحال خورده شدن باشه!"

♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz