★𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚★part17

900 224 36
                                    

پارت هفدهم*
_________________________________________
جین یینگ سعی کرد جلوتر بره تا منشا اون صداهارو پیدا کنه.

ناگهان با دیدن چندتا دختر که بین بوته ها پنهان شده بودن و مشغول صحبت کردن بودن سرجاش بی حرکت ایستاد و فالگوش ایستاد.

یکی از دختر ها گفت:" اون پسره خیلی خوشگله! دیدید گفتم بیاید ضرر نمیکنید؟"

دختر دیگه که تپل تر گفت: آره چشمای شفاف و رنگی داره! تاحالا همچین چیزی ندیده بودم!"

دختر دیگه که موهای مشکیشو بافته بود خطاب به بقیشون گفت:" غیر از صورت بی نقصش بدن خیلی خوش فرم و ورزیده ای داره! اگر یکی مثل اون شوهر من بود خیلی خوب میشد! موندم چرا تهذیبگرا اینقدر زیبا میشن! توی روستای ما همه ی پسرا زشت و بد قواره هستن."

جین یینگ پوزخندی زد و زیر لب گفت: "خودتونم همچین مالی نیستید."

اما جین یینگ حس خوبی به این نداشت که دخترا داشتن بدون اجازه لان وانگجیو نگاه میکردن!

قبیله ی گوسولان نگاه کردن بقیه رو موقع مراقبه یا حموم کردن کار خیلی اشتباهی میدونست و معمولا کسی دست به چنین کار شرم آوری نمیزد برای همین محافظی اونجا نبود.

جین یینگ دلش میخواست اون دخترای چشم چرون رو خفه کنه.

ناگهان دستش لغزید و روی چوب باریکی رفت و چوب خشک با صدای نسبتا بلندی شکست.

دخترا با دیدن جین یینگ اول فکر کردن اون یه دختره و توی دلشون گفتن چه دختر زیبایی!

یکی از دخترها لبخندی زد و گفت: "توهم مثل ما اومدی اینجا این پری زیبارو ببینی؟"

جین یینگ اخمی کرد و موهاشو پشت گوشش فرستاد و با صدایی که سعی میکرد نازک و نرم نگهش داره گفت: "اون نامزد منه! پس بهتره از اینجا برید."

چشم دخترا گرد شد و با ناراحتی گفتن:" جدی میگی؟؟"

جین یینگ پوزخندی زد و با غرور چشماشو بست و گفت:" معلومه! ما به تازگی باهم نامزد شدیم."

یکی از دخترها گفت:" اگر منم مثل تو خوشگل بودم شاید شانسی داشتم!"

جین یینگ خواست چیزی بگه که ناگهان دختر تپل تر جلوتر اومد و جیغی گوش خراش کشید و گفت: "اینکه پسرهههه!"

دخترهای دیگه با شنیدن این صدا مثل مرغ پر کنده پریدن و دوان دوان از اونجا دور شدن.

لان وانگجی با صدایی نسبتا بلند گفت:" اونجا چه خبره؟"

جین یینگ جهید و سربند رو برداشت و با تمام توان شروع به دویدن کرد.

صدای لان وانگجیو پشت سرش میشنید که خشمگین هم بود؛ سربند منو پس بده!"

ناگهان لباس جین یینگ از پشت کشیده شد و جین یینگ با شتاب زیادی به عقب پرتاب شد و از پشت روی لان وانگجی افتاد.

♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡Where stories live. Discover now