★𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚★part14

Start from the beginning
                                    

جین هو متعجب پرسید:"اون اینجا نیست! منظورتون چیه اونجا نبود؟"

لان وانگجی خیلی زود متوجه شد جین یینگ اصلا توی مقر ابر نیست و از اونجا رفته!

اون از خطرات جنگلها و رودخونه های گوسولان بی خبر بود! مدت زمان طولانی بود که حملات روح خوار ها و حیوانات تسخیر شده گزارش میشد و افراد روستایی رو وحشت زده کرده بود؛حتی سه سال پیش شش نفر از تهذیبگر ها و مردم روستایی به دست همونا کشته شدن!

لان وانگجی بدون اینکه باقی حرفهای جین هو رو بشنوه به سرعت از اونجا رفت تا دنبال جین یینگ بگرده و امید وارد بود اتفاقی براش نیفتاده باشه.

یکی از دلایل اینکه قوانین گوسولان هم سختگیرانه تر شده بود همین بود و شاگرد های تازه وارد از این موضوع خبر نداشتن.

جین هو متعجب رفتن لان وانگجیو نگاه کرد و با خودش گفت شاید جین یینگ رفته همین اطراف و زود برمیگرده.

هرچند امید وار بود برادرش دوباره دردسر درست نکنه تا مجازات شه!

***
جین یینگ‌ با بی خیالی بین درختای سر به فلک کشیده و بامبوهای سبز قدم میزد و بوی نم خاک رو تنفس میکرد.

***جین یینگ‌ با بی خیالی بین درختای سر به فلک کشیده و بامبوهای سبز قدم میزد و بوی نم خاک رو تنفس میکرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

واقعا آب و هوای گوسولان فوق العاده بود!
اون به سختی تونسته بود محافظ هارو دور بزنه و به اینجا بیاد.

واقعا نمیتونست چهار ساعت تمام اونجا زانو بزنه و هیچ کاری انجام نده!

در همین هین خرگوش سفیدی از جلوی بوت های طلایی جین یینگ عبور کرد.

جین یینگ لبخندی زد و گفت:"بالاخره اون موجودات پشمالو رو پیدا کردم!"

آروم‌ پشت درختی پنهان شد و به خرگوش که داشت با سرعت زیادی گیاه های تازه رو میجوید و قورت میداد نگاه کرد و منتظر فرصت شد.

اما همینکه خواست به طرف خرگوش بره و بگیرتش دستاش اسیر دست قدرتمندی شد.

اون تقریبا ترسید و قدمی به عقب پرت شد و توی آغوش گرم و محکمی فرو رفت.

جین یینگ گردنشو چرخوند و بالا رو نگاه کرد و دوباره اون چشمای طلایی جلوی چشماش ظاهر شدن!

♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡Where stories live. Discover now