Nayeon/JinJ:
خب یه موقعیتی پیش اومده...Mommy:
.....J:
...........Mommy:
J:
میدونم میدونمMommy:
من زدم بیرونMommy:
همین ده دقیقه پیش:)J:
میدونم عزیزدلم😔Mommy:
و چی گفتم؟Mommy:
گفتمMommy:
وقتی نیستم کار های احمقانه نکنیدMommy:
و بعد جونگی بهتون گفت دعوا یا چنین چیزی نکنید چون میخواد حضوری ببینتشJ:
خب......Mommy:
چیشده؟:)J:
درباره یونگی و هوبیهMommy:
..........Mommy:
عملا پونزده دقیقه پیش هردوشون رو بغل کردم و هوبی دووید رفت یه سگ رو ناز کنهJ:
اره کردJ:
و بعد سگه افتاد دنبالشJ:
و همه امون نادیده اش گرفتیم و برگشتیم به خوابگاهJ:
و هوبی الان اومد به اتاقمJ:
و داشت گریه میکردJ:
به گمونمMommy:
چیMommy:
منظورت از گمون کنی چیه؟؟J:
چون داشت گریه میکرد و بعد داشت میخندیدMommy:
مـJ:
و بعد جونی بهش گفت بشینه پیشمونJ:
و نشستJ:
و بعد داشت لبخند میزدJ:
بدون اینکه چیزی بگهMommy:
حالش خوبه؟J:
نه
YOU ARE READING
Colorless Rainbow ~|| Hopegi/Namjin/Vminkook Au Persian Translate
Fanfictionیونگی و هوسوک از هم متنفرن. واقعا متنفرن. تا زمانی که یونگی پیام ناشناسی دریافت میکنه. -- ꨄ ☼☽ نام: رنگین کمان بی رنگ ☼☽ کاپل: سپ. نامجین. ویمینکوک ☼☽ ژانر:تکستینگ، فلاف، انگست ☼☽writer: @sunkltten ☼☽cover by: @im_jonas