Hobi🌹:
هی توY:
...Hobi🌹:
هاHobi🌹:
خوبی عزیزم؟Y:
محشرم. چرا میپرسی؟:)Hobi🌹:
اوه واسه یه لحظه نگران شدم:)Y:
عقY:
چهار صبحه داری چیکار میکنی؟Hobi🌹:
خب واقعا نمیتونم بخوابمHobi🌹:
دارم اذیتت میکنم؟Hobi🌹:
فاک احتمالا همینطورهHobi🌹:
ببخشیدY:
اذیتم نمیکنی. درهرصورت نخوابیده بودمHobi🌹:
چرا؟Y:
بخاطر هم اتاقی احمقم🤗Hobi🌹:
لنتیHobi🌹:
متاسفم رفیقY:
مشکلی نیست سگم پیشمهY:
چرا نخوابیدی؟Hobi🌹:
نمیتونمHobi🌹:
بهت نگفتم امروز چیشدY:
نگفتیHobi🌹:
بم بم دعوتم کرد با خودشو دوستاش وقت بگذرونمHobi🌹:
یه سریا اونجا بودنHobi🌹:
خدای من کویین ایرنه با سولگی و وندی اونجا بودنY:
اونا واقعا خیلی نازنHobi🌹:
آرهHobi🌹:
ولی خدای من مارک و جکسون اونجا بودن و یه تنش عجیب و غریبی میونشون بودY:
گاهی اوقات باهم توی راهرو میبینمشونY:
همیشه یا دارن دعوا میکنن یا یه چیزایی توی گوش هم میگنHobi🌹:
گمونم حسابی پیچیدستHobi🌹:
بگذریم، اونا شروع به نوشیدنی خوردن و مواد کشیدن کردنY:
بهم بگو تو این کارو نکردیHobi🌹:
فقط نصف یه بطری آبجو خوردمHobi🌹:
هیچی نکشیدمHobi🌹:
مامانام همیشه بهم میگن از این کارا نکنمHobi🌹:
نمیخوام ناامیدشون کنمHobi🌹:
:(Y:
من واقعا میپرستمت سوکیHobi🌹:
جدی؟😳Y:
ارهHobi🌹:
خب امHobi🌹:
اره پس بعد از اون مردم کم کم رفتنHobi🌹:
بعد وقتی به جز ما هیچکس نبود، بم بم شروع به بوسیدنم کردHobi🌹:
و خوب بود و بعد اون سعی کرد لباساشو در بیارهHobi🌹:
ولی مست بود پس جلوشو گرفتمHobi🌹:
و ظاهرا بعد حسابی عصبانی بودHobi🌹:
و گفت خیال میکرده هرزه بی دردسریمHobi🌹:
و رفتHobi🌹:
پس آرهY:
داری جدی میگی؟Y:
چه مرگشهHobi🌹:
نمیدونمHobi🌹:
ولی به گمونم مشکلی نیستHobi🌹:
پس حالا توی این اتاق تنهامY:
کِی رفت؟Hobi🌹:
دو ساعت پیشY:
ها..Y:
سوکی چرا اونجایی؟Hobi🌹:
نمیدونمY:
برگرد به اتاقتHobi🌹:
نهY:
چرا نه؟Hobi🌹:
نمیخوام یونگی بفهمه گریه کردمY:
گریه کردی؟Hobi🌹:
اوهومY:
چرا؟Hobi🌹:
نمیدونمHobi🌹:
فقطHobi🌹:
دارم سعیو میکنمHobi🌹:
و سختهHobi🌹:
نمیتونم بخوابمHobi🌹:
خدایا حتی بدون کسی نمیتونم بخوابمHobi🌹:
و مردم همیشه فکر میکنن اینم. هرزه ای که آسون به دست میادHobi🌹:
منصفانه نیستHobi🌹:
نمیخوام اون باشمHobi🌹:
فقط میخوام یکیو اینجا داشته باشمHobi🌹:
شایدم هستمHobi🌹:
شاید راس میگهHobi🌹:
عالی شد دوباره دارم گریه میکنمY:
برگرد سوکیY:
لطفاHobi🌹:
چرا؟ میدونم درهرصورت نمیتونم بخوابمY:
مطمئن نیستی کهHobi🌹:
باشهHobi🌹:
اگر نتونم بخوابم اینجایی؟Y:
همیشه اینجامHobi🌹:
قول؟Y:
قولHobi🌹:
اهHobi🌹:
ممنونمHobi🌹:
ممنونم بیبیY:
💕💕**
:((((((
YOU ARE READING
Colorless Rainbow ~|| Hopegi/Namjin/Vminkook Au Persian Translate
Fanfictionیونگی و هوسوک از هم متنفرن. واقعا متنفرن. تا زمانی که یونگی پیام ناشناسی دریافت میکنه. -- ꨄ ☼☽ نام: رنگین کمان بی رنگ ☼☽ کاپل: سپ. نامجین. ویمینکوک ☼☽ ژانر:تکستینگ، فلاف، انگست ☼☽writer: @sunkltten ☼☽cover by: @im_jonas