40🌹

318 100 8
                                    


Thatboy🌹:
گزارش زندگی

Y:
بالاخره

Thatboy🌹:
عووووووو دلت برام تنگ شده بود؟

Y:
نه

Thatboy🌹:
دوست دارم بیبی بوی

Y:
خفه شو و خبراتو بگو

Thatboy🌹:
خببب جیمین خیلی خوشحال به نظر نمیرسید

Thatboy🌹:
یعنی اصلا

Thatboy🌹:
حرف نمیزد و وقتی بهش نزدیکتر شدم بهم زل زده بود

Thatboy🌹:
گفت باید حرف بزنیم

Thatboy🌹:
و من اینطوری بودم که باشه

Thatboy🌹:
و شروع کرد به حرف زدن راجع به اینکه باید بهم در مورد یونگی میگفت و فکر کرده بود مهم نیست

Y:
مهم نیست اها:)

Thatboy🌹:
و من اینطوری بودم که

Thatboy🌹:
یه جورایی هست

Thatboy🌹:
و بعد ازم پرسید که باید رابطه ی بینمونو ادامه بدیم یا نه

Thatboy🌹:
و میدونی که آدم بدی نیستم

Thatboy🌹:
ولی آدم خوبیم نیستم پس نگاهش کردم

Thatboy🌹:
و گفتم برای الان باید تمامش کنیم

Thatboy🌹:
واقعا میخواستم دوباره بدوم

Thatboy🌹:
و اون اینطوری بود که اه

Thatboy🌹:
بعد اشک توی چشماش جمع شد

Y:
البته که شد:)

Thatboy🌹:
و نمیدونستم باید چیکار کنم

Thatboy🌹:
و شونشو ناز کردم و گفتم شیشششش درست میشه

Y:
بذار حدس بزنم؛ گریه کرد؟

Thatboy🌹:
اره

Thatboy🌹:
پس من آروم خودمو عقب کشیدم

Thatboy🌹:
و شروع به دویدن کردم

Y:
در حالی که گریه میکرد اونجا تنها ولش کردی؟

Thatboy🌹:
یه‌جورایی

Y:
🗿🗿🗿🗿🗿

Thatboy🌹:
اما

Thatboy🌹:
حس بدی داشتم

Thatboy🌹:
چون ولش کردم

Thatboy🌹:
و برگشتم

Y:
عوو تو زیادی خوبی

Thatboy🌹:
و اون رفته بود

Thatboy🌹:
بهش زنگ زدم و جواب نداد

Thatboy🌹:
و بعد

Thatboy🌹:
دیدم که زیر یه درخت نشسته

Thatboy🌹:
و یه دختری کنارش بود

Thatboy🌹:
جیمین پایینو نگاه میکرد و دختره صورتشو لمس میکرد

Thatboy🌹:
واقعا لمسش میکرد

Thatboy🌹:
بینی و گونه هاشو

Thatboy🌹:
و جیمین کلافه شد چون یه جایی بهش گفت تمامش کنه ولی دختره ادامه داد

Thatboy🌹:
گیج بودم

Thatboy🌹:
میخواستم بگم متاسفم و پیشش بمونم ولی دختره جایی نمیرفت پس من دوباره رفتم

Y:
دختره رو میشناسی؟

Thatboy🌹:
فکرکنم مال دانشگاه خودمونه

Thatboy🌹:
ولی هیچی ازش نمیدونم

Thatboy🌹:
درهرصورت حالا جیمین ازم متنفره

Y:
فکر نمیکنم تنها کسی باشی که ازش متنفره

Thatboy🌹:
آره ولی من ازش خوشم میاد

Thatboy🌹:
ولی الان با کنارش بودن حس عجیبی دارم

Thatboy🌹:
عققق همش تقصیر یونگیه

Y:
چی؟

Thatboy🌹:
اون دلیلیه که همش سردرگمم

Y:
چرا؟

Thatboy🌹:
صورتش

Thatboy🌹:
و خودش

Y:
اه

Thatboy🌹:
میرم دوش بگیرم و بعد بخوابم

Thatboy🌹:
فردا بهت پیام میدم تا درباره ی زندگیم بهت گزارش بدم

Y:
منتظرم

Thatboy🌹:
شوگا؟

Y:
بله؟

Thatboy🌹:
من حوصلتو سر میبرم؟

Thatboy🌹:
گمونم خیلی حرف میزنم

Y:
نه

Y:
البته که نه هوبی

Y:
میتونی واسه ساعت ها باهام حرف بزنی و خسته نمیشم

Thatboy🌹:
اوه😶💘

Thatboy🌹:
باشه💕

Thatboy🌹:
دوست دارم

Y:
شب بخیر💕

****
یونگی دیگه زیادی داره واسه هوسوک‌ صافت میشه:(

Colorless Rainbow ~|| Hopegi/Namjin/Vminkook Au Persian TranslateWhere stories live. Discover now