121🌻

139 51 11
                                    


با نادیده گرفتن سر و صداهایی بلندِ طبقه ی پایین، سعی کرد اتاق دقیقی که دختر کوچولو و دوست هاش داخلش بودن رو به یاد بیاره. بعد از بستن در سوم و فورا پشیمون شدن ازش، تصیمم گرفت نمیتونه به انجام این کار ادامه بده و دنبال گوشیش گشت.

نمیتونه اتفاق بیفته، وقتی متوجه شد گوشیش همراه اش نیست با خودش فکر کرد. میتونست بره طبقه پایین و دوست هاش و هوسوک رو پیدا کنه ولی یادِ حرف های نایون درباره دعوا افتاد و تصمیم گرفت همونجا بمونه.

میتونست تا پیدا کردن اتاقی که دنبالش میگشت در های بیشتری باز کنه، حتی اگر از تماشای چیزهایی که میدید پشیمون میشد. اه کشید و میخواست در چهارمی رو باز کنه که دستی رو روی دستش حس کرد.

"گم شدی پسر کوچولو؟"

یونگی سعی کرد بچرخه اما پسر دیگه محکم سمتِ خودش کشیدش، بهش اجازه ی حرکت نمیداد. "دستِ لعنتیت رو از روی من بر-"

"هی." با صدای آشنایی حرفش قطع شد.

وقتی حس کرد دستِ دیگه روی دستش شل شد از روی آسایش اه کشید.

"شنیدی چی گفت. دستتو بکش و گورتو گم کن."

پسر دیگه قبل از اینکه کاملا یونگی رو رها کنه و به سرعت از دیدشون ناپدید شه صدای ناامید کننده ای تولید کرد.

"ممنونم." یونگی کمی خجالت زده گفت. فکر میکرد برای یه بار هم که شده میتونه بدونِ اینکه ضعیف یا بی دفاع به نظر برسه از پسِ اوضاع بر بیاد.

استیو با لبخند بهش نوشیدنی ای داد. "نگرانش نباش."

"اه ببخشید نمیخوام امشب نوشیدنی بخورم."

"منم همینطور." استیو پیش از اینکه جرعه ای بنوشه لیوانِ دومش رو تکون داد. "برای همین سودا میخورم. با طعم گیلاسه." هیجان زده گفت.

یونگی نخودی خندید و همزمان حس کرد گلوش خشک شده. پیش از اینکه ازش تشکر کنه نوشیدنی رو گرفت.

"پس، چرا تنهایی؟"

"فقط دنبال دوست هام میگردم."

استیو شروع به صحبت درباره این کرد که چطور از طبقه ی پایین اومده و "دوست پسرت رو دیدم واقعا خفن بود" کرد اما یونگی نمیتونست تمرکز کنه.

نه وقتی که چانیول آخرِ راهرو بهش زل زده بود.

"اه استیو میشه ما ام-" یونگی وقتی دید چانیول داره به سمتشون میاد به حرف اومد.

Colorless Rainbow ~|| Hopegi/Namjin/Vminkook Au Persian TranslateWhere stories live. Discover now