★𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚★part63

Start from the beginning
                                    

و بعد با تصور لان وانگجی توی لباس قرمز و کاری که قرار بودن امشب باهم انجام بدن لبخندی شیطانی و مخوف روی لباش نقش بست.
درست مدتی بعد همراه محافظ های بیشمار و پدرش به مقر ابر رسید، فعلا قرار نبود لان وانگجی رو اینجا پیدا کنه و ببینتش چون زمان عروسی موقع ملاقات اونها با همدیگه بود.
طلسم آبی رنگی که دروازه مقر ابر رو محافظت میکرد توسط نگهبانهای سفید پوش برداشته شد و اون دونفر به اربابان جین محترمانه خوشامد گفتن.
به محض ورودشون به محوطه ی مقر ابر وی ووشیان نفس عمیقی کشید و چشماشو بست، اینجا اون بوی سرد سندل و گل یخی رو داشت که به خوبی باهاش آشنا بود و دلتنگش بود.

با شنیدن صدای لان شیچن چشماشو باز کرد و توجهشو به اون جلب کرد:" زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم به اینجا رسیدید امید وارم سفر راحتی رو پشت سر گذرونده باشید"

وی ووشیان زودتر از پدرش که قصد حرف زدن داشت از روی اسب پایین پرید و کش و قوصی به بدنش داد و گفت:" آخیش! ز وو جون به اون شاگردی که اون گوشه ایستاده بگید برام شراب لبخند امپراطور جور کنه تمام بدنم خشک شد بس که رو این اسب نشستم انگار بدنش از سنگه"

چندتا از تهذیبگرا با چشم های گرد شده به حرکات وی ووشیان نگاه کردن و به سختی خندشون رو قورت دادن.

جین لینگ دستشو مشت کرد و یدونه روی پیشونی خودش کوبید و گفت:" بابت رفتار پسرم از شما عذر خواهی میکنم"

لان شیچن لبخند دلنشینی زد و گفت:" همین رفتار ارباب جین دوم رو خاص کرده، اما از اونجایی که نوشیدن الکل در اینجا ممنوعه بهتون پیشنهاد میدم کمی از دمنوش ریشه ی سنبل رو امتحان کنید"

وی ووشیان لبخند معناداری به جین لینگ زد و دستاشو بهم گره زد و گفت:" پیشنهاد خوبیه ز وو جون"

لان شیچن دستشو پشت سرش برد و گفت:" بسیار خب..لان جینگ یی لطفا ارباب جین جوان رو به جینگشی ببر، بقیه تونم محل اسکان ارباب جین لینگ و تهذیبگرای تازه ورود رو بهشون نشون بدید"

لان جینگ یی و شاگردهای قبیله ی لان تعظیمی کردن و لان جینگ یی فورا به طرف وی ووشیان رفت و گفت:" ارباب جین ووشیان از این طرف"

جین لینگ چشم غره ای به وی ووشیان رفت که فقط یک پیام داشت؛ "درست رفتار کن"

وی ووشیان بی خیال دنبال لان جینگ یی راه افتاد و به طرف جینگشی رفت؛ اتاق ممنوعه ای که به تعداد محدودی قدم درش گذاشته بود و هیچ کس به جز اون و لان شیچن واردش نشده بود.

لان جینگ یی مودبانه جلوی در توقف کرد و درو برای وی ووشیان باز کرد و گفت: " اجازه ندارم بیشتر از این‌ پیشروی کنم، اما بزودی چایتون رو حاضر میکنیم"

وی ووشیان قدمی رو برداشت تا کاملا وارد محوطه ی جینگشی بشه اما وسط راه متوقف شد و دستشو چندبار تکون داد.

♡𝑴𝑫𝒁𝑺𝑯:𝑫𝒆𝒔𝒕𝒊𝒏𝒚♡Where stories live. Discover now