Pretty Hurts [Harry Styles]

By sheida_stories

48.3K 4.4K 117

"...من تنها بودم،توی حصاری که واسه خودم ساخته بودم زندانی شدم،وابسته به خودکشی بودم،من افسرده شدم،احساس افتضا... More

part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
part 43
part 44
part 45
part 46
part 47
part 48
part 49
part 50
part 51
part 52
part 53
part 54
part 55
part 56
part 57
part 58
part 59
part 60
part 61
part 62
part 63
part 64
part 65
part 66
part 67
part 68
part 69
part 70
part 71
part 72
part 73
part 74
part 75
part 76
part 78
part 79
part 80
part 81
part 82
part 83
part 84
part 85
part 86
last part/87

part 77

340 31 1
By sheida_stories

دستم رو گرفت و دست دیگشو پشتم گذاشت منو به سمت صندلی های جلوی میز هدایت کرد.
لبخند زدم و‌گفتم:
_آره،واقعا الان بهترم و‌حس زنده بودن میکنم و...خب اگه بگم اتفاق خاصی نیوفتاده دروغ گفتم...
روی صندلی نشستم و کارولین پشت میزش رفت و روی ضندلی نشست.
_پس زودتر شروع کن.
دستامو توی هم قفل کردم و سعی کردم افکار آشفتمو جمع کنم.
_خب از کجا شروع کنم؟!
کارولین دستشو به سمتم دراز کرد و به علامت "ایست" جلوم نگه داشت!
_اوه...قبل از اینکه شروع کنی...با پدرت اومدی؟
_نه
اخم کرد و گفت:
_پس دوباره تنها اومدی؟!
لبخند موذیانه ای زدم و گفتم:
نه؟!
و سرم رو به علامت نه تکون دادم.
خدای من،از کی تا حالا من اینقدر مرموز شدم؟
_پس با کی اومدی؟!
_یه دوست...
کارولین عینک خوش فرمش رو از روی چشماش برداشت و با تعجب توی چشمام نگاه کرد.
_امیلی،منو نگاه کن...دوست؟تو؟داری باهام شوخی میکنی؟!
با صدتی بلند خندیدم و گفتم:
_نه!واقعا نه!تازه هری یکیشه،النور و سوفیا هم هستن...
_گفتی هری؟!
_آره
با تعجب و هیجان از روی صندلی پرید و با جیغ گفت:
_پسره؟!
_ششش!الان میشنوه...
دستش رو روی پیشونیش گذاشت و با بی حالی دوباره روی صندلی نشست.
_خدای بزرگ...حتما دارم خواب میبینم،اگه این خوابه بذار تا ابد ادامه داشته باشه...
با سرعت صندلی رو چرخوند و به میز نزدیک تر کرد.
_خب اون دو تای دیگه چی؟!
_آها...النور و سوفیا...راستش سوفیا...بذار اینجوری بگم.لیام رو یادت میاد؟!
سرش رو به سرعت به پایین و بالا حرکت داد و گفت:
_عاره،همونی که دوست پسر الن بود.
_آره،سوفیا الان دوست دختر اونه.
به خدا قسم اگه کارولین اینهمه هیجان رو توی خودش نگه داره،چشماش از حدقه میزنه بیرون.
_لیام دیگه از کجا پیداش شد؟
_سوفیا و النور همکلاسی هام هستن،لیام رو یه روز وقتی اومده بود دنبال سوفیا دیدم.اونم مدتی بعد از من اومده لندن زندگی کنه.
_خدای من فقط دو ماه ندیدمت،ببین چقدر اتفاق افتاده،عکس العمل لیام چی بود؟باهاش حرف زدی؟
_آره،حرف زدیم،خب بذار از اول شروع کنم،از روزی که هری رو توی پارک دیدم...

Continue Reading

You'll Also Like

190K 9.1K 20
پسری که عاشق ممنوعه ترین فرد زندگیش بود... عشق ممنوعه جونگوک به همسر خواهرش تهیونگ که از قضا سرهنگ بود چی میشه اگه جونگکوک نتونه جلوی احساساتش رو بگ...
499 71 13
اگه گریم بازیگر سنگین باشه تشخیص اینکه کی داره نقشو بازی میکنه دشواره، صبر کن تیتراژ بیاد بالا!
77.2K 15.3K 42
「 زمآن: پیدا کردنِ تو 」 「 فصل اول 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐨𝐧𝐞: وقتی برای اولین بار بوسیدمش، گریه کرد! اون زمان فک...
4.3K 523 4
"از اینجا که نگاه می‌کنی،همه چیز آروم و زیبا کنار هم قرار گرفته،از این بالا همه چی سر جاشه،ولی از نزدیک،هیچی سر جاش نیست؛از دور همه چی عالی به نظر می...