Pretty Hurts [Harry Styles]

Av sheida_stories

48.3K 4.4K 117

"...من تنها بودم،توی حصاری که واسه خودم ساخته بودم زندانی شدم،وابسته به خودکشی بودم،من افسرده شدم،احساس افتضا... Mer

part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part14
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23
part 24
part 25
part 26
part 27
part 28
part 29
part 30
part 31
part 32
part 33
part 34
part 35
part 36
part 37
part 38
part 39
part 40
part 41
part 42
part 43
part 44
part 45
part 46
part 47
part 48
part 49
part 50
part 51
part 52
part 53
part 54
part 55
part 56
part 57
part 58
part 59
part 60
part 61
part 62
part 63
part 64
part 65
part 66
part 67
part 68
part 69
part 71
part 72
part 73
part 74
part 75
part 76
part 77
part 78
part 79
part 80
part 81
part 82
part 83
part 84
part 85
part 86
last part/87

part 70

386 36 1
Av sheida_stories

_خب زود تر میگفتی...
و‌بعد جلوتر از من به سمت در راه افتاد.
_هری ، کجا میری؟
فضای اطافمون آروم بود و از هری جوابی نشنیدم.
_هری استایلز ،با توام.
هری توفق کوتاهی کرد و به سرعت جوابم رو داد.
_میرم سوار ماشین بشم،تو که نمیخوای تا صبخ اینجا بمونی.
خدای من ... این پسر تکلیفش با خودش معلوم نیست.
با هودم زمزمه کردم.
_این یهو چش شد؟
هری در حالی که در ماشین رو باز میکرد،به من نگاه کرد.
_چیزی گفتی؟
از رفتارهای ناگهانیش شوکه شدم و دیگه نتونستم تحمل کنم.
_باید چیزی بگم؟
هری شونه هاش رو بالا انداخت.
_پس تکون بخور،سوار شو اگه ننیخوای کل راه رو پیاده بری.
_پسره ی اخمق.
زیر لبم زمرمه کردم و به سمت ماشین راه افتادم.
_امیلی،زیاد حرف میزنی!
_خفه شو هری...
کفشام ذو از روی زمین برداشتم و توی ماشین نشستم و با حرص در رو به هم کوبیدم.
هری ریز خندید و با یه دستش دنده رو تکون داد و با اون یکی دستش ماشیت رو کنترل کرد.
سرم رو به یکی از دستام تکیه دادم و با حالت کلافه و چشمای عصبانی به بیرون خیره شدم.بعد از چند دقیقه هری یکی از دستاش رو روی دستم گذاشت که باعث شد قیمت زیادی از عصبانیتم از بین بره.
هیچ‌تکونی نخوردم .
فقط چشمام رو از روی جاده برداشتم و به هری نگاه کردم.
هری زیر چشمی بهم نگاهی انداخت و یه لبخند کوچک زد.
اما وال ذوی گونه هاش میگفن که داره قهقهه میزنه.
_چرا اینجوری بهم نگاه میکنی؟؟
_خودت میدونی...تو‌خیلی بدجنسی.
هری دستش رو روی صورتم گذاشت و لپم رو کشید.
_وقتی عصبانی هستی،جذاب تر میشی کوچولو...
دستش رو به یه سمت دیگه هل دادم و سرم رو عقب کشیدم.
_دستت رو بکش...
هری بلند بلند خندید و‌باعث شد من هم بخندم.
ماشین وایستاد و من به بیرون نگاه کردم.
یه حسی مثه نارضایتی تو وجودم رشد کرد.
شاید نمیخواستم حتی واسه یه لحظه ازش جدا بشم.

Fortsett å les

You'll Also Like

505K 90.3K 42
[ کیم تهیونگ مزخرفه ] پایان یافته ژانر : فان / درتی تاک / رمنس / تکست / اینستاگرام / امپرگ کاپل : اصلی - ویکوک ؛ فرعی - سپمین ، نامجین وقتی که‌ جونگ...
59.4K 11.2K 44
♟"هیچکس قابل اعتماد نیست،هرکسی می‌تونه خیانت کنه!"♟ زندگی برای پارک چانیول یه صفحه ی شطرنجه. ادمای اطرافش رو مثل مهره های شطرنج میبینه و هرطور ک دلش...
111K 12.8K 48
تهیونگ، گربه کوچولوی داستان، با خودش فکر می‌کرد که روز های خوشش تموم شدند و در های خوشحالی تک به تک به روش بسته شدند. اما دقیقاً وقتی که فکر می‌کرد "...
77K 15.3K 42
「 زمآن: پیدا کردنِ تو 」 「 فصل اول 」 「 کامل شده 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝐓𝐇𝐄 𝐓𝐈𝐌𝐄 𝐬𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧 𝐨𝐧𝐞: وقتی برای اولین بار بوسیدمش، گریه کرد! اون زمان فک...