"part 54"

2.8K 427 2.2K
                                    

یک حلقه ی آویزون شده...

چند ورقِ کاهی...

سه، چهار پیراهن زنانه...

مقداری رایحه ی عطر متعلق به بیست سال پیش...

دو بطری خالی شده ی اسکاندیناوی...

و دراخر؛ یک پسر آسیب دیده.

کسی که در شکننده ترین حالت از خودش در وسط اتاق سابق مادرش دراز کشیده و عاجزانه به سقف خیره بود.

صدا ها خفه نمیشدن.
صدا ها بلندتر از لحظه ی قبل میشدن.

صداهاش...
چرا...خفه نمیشدن؟

"تنها کسی که می‌تونه تورو دوست نداشته باشه، یه انسان کج کوله با سلیقه ی کج کوله ست که محبوب شدن انسان های بد و زشت رو الگو قرار میده."

قهقهه ی مستانه‌ش سکوت غم انگیز اتاق رو شکست.
قهقهه ای که دسته کمی از یک هق هق غم انگیز نداشت.

شاید هم شنیدن هق هق هاش، کمتر از این خنده های خش‌دار درد داشت.

در یک جمله، نابود شده بود.

چشم های زیبا کهربایی رنگی که تنها به منظور ستایش آفریده شده بودند، به وسیله ی بازیچه شدن از جانب معشوقش به تلخی خیس شده و صدها درد و غم رو در خودشون جا داده بودن.

بی‌رحمانه بود.
این روند عادلانه نبود...هیچوقت نبود.

_ازت...متنفرم.

از بین قهقهه های تلخش مخاطب به صدای بم معرکه‌ش که مدام در ذهن خسته‌ش تیره و روشن میشد، زمزمه کرد.

"دنیام رو توی چشمات دیدم."

_نه...نیستم.

نبود.
متنفر نبود و این احساس سفاهت امیز تمایل کشتن خودش افزایش میداد.

"‌داری زندگیمو میسازی زین."

دوست داشت پاسخ تک تک اون جملات کلیشه ای و دروغین رو با کلمات قفل شده در گلوش فریاد بزنه اما...
تنها یک قهقهه برای پاسخ کافی بود.

"زین...تو ساده و احمقی...نمیخوام ناراحتت کنم اما واقعا احمقی...میدونی اینشکلی چه بلای سر خودت میاری؟ این بد تر از دست و پا زدن تو لجنه! وقتی ساده باشی، زمانی که بره باشی همه ازت استفاده میکنن. همه سرت شیره میمالن؛ میشی یه ایستگاه بزرگ و عمومی برای گند کاری دیگران و یا یه مثال ساده تر... قلب نرم و گرمت تبدیل  به توپ برای بازی میشه و میدونی بعد چی میشه؟ اون توپ میترکه و کسی عین خیالش نیست...همه جوری رفتار میکنن که انگار توپی از اول وجود نداشته!"

_اون توپ؟...دارم میمیرم و کسی متوجه نیست لیام.

مخاطب به لیام مهربون درون ذهنش زمزمه کرد.
یک لیام متفاوت در یک دنیای متفاوت تر...

NOBODY [Z.M] [L.S] [Completed]Where stories live. Discover now