"part 12"

2.4K 487 316
                                    

+تو اینجا چه غلطی میکنی موشه خیابونی؟

جاناتان با خشم زیادی گفت و دست هاش رو مشت کرد...اما صدای بلند؟به هیچ وجه! اون مرد نمیخواست نیک صداشونو بشنوه.

_عاممم...اومدم یه لگد نثار اون خایه ی نداشتت بکنم؟

لویی در کمال ارامش گفت و لبخندی حرص درار سر داد.

اما این جاناتان بود که فکش کامل منقبض شده بود و دندون هاش رو محکم به هم میفشرد اوه خدای من...صورتش سرخه سرخه!

+جونه بی ارزشت رو دوس داری ها؟پس گمشو!

مرد گفت و خواست در رو تو صورت بی نقص پسر ابی بکوبه که...

_زین...باهاش کار دارم،قراره بریم خونه من...میدونی که خونه وقتی خالی باشه خیلی سوت و کوره مگه نه جانی؟!

لویی با نیشخند گفت و از جاناتانه در حال انفجار لذت برد...

خب...شما نمیتونین لویی رو سرزنش کنین!

جاناتان در حدی احمق و سطحی نگر بود که فکر کنه زین و لویی در رابطه‌ان،شاید اون مرد یه عوضی باشه اما هومو فوبیک نه... و این تنها صفت خوبش بود ولی با این حال از لویی متنفره و لویی از اینکه اذیتش کنه لذت میبره و...
کی گفته ما همیشه باید حقیقت رو برای دیگران روشن کنیم؟
بجاش میتونیم به نفهم بودنشون بخندیم مگه نه؟
خب این منطق لویی بود!یه منطق ساده...

جان از حرکت ایستاد. صدای توی سرش تنها اسمه "زین" رو اکو میکرد.

اخمشو غلیظ تر کرد و به پسر ابی با تشر خیره شد.

+اون دوستپسر خراب تر از خودتم به زودی گورش رو از زندگی ما گم میکنه فقط باید قبلش یه گوش مالیه حسابی بهش بدم تا حواسش به سلیقش باشه!

و این خط قرمز لویی بود...اسیب زدن به افراد مهم زندگیش...

پسر که حالا بی طاقت و نگران شده بود صداش رو بالا برد و نظر نیک که سعی داشت چهره اش رو ببینه جلب کرد.

_مرتیکه اگه دستت بهش بخوره میکشتمت!

نیک که کنجکاوی اش لحظه ای رو به خاموشی نمیرفت با شنیدن صدای نازک و عصبی ای کنجکاو تر از قبل شد و احساس کرد باید بره و ببینه چه اتفاقی افتاده!

با اینکه اصلا بهش مربوط نبود و نباید توی این مسائل دخالت میکرد اما کنجکاوی اون پسر حالا از منطقش جلو زده بود.
پس از روی مبل کرم رنگ پذیرایی بلند شد و به سمت درب حرکت کرد.

جولیا و رایلی به در خیره شده بودن و خیلی خوب میدونستن که صاحب صدا کیه!

با اینکه جولیا به شدت از لویی خوشش میومد خودش رو بی اهمیت جلوه داد و...

رایلی که متوجه ی نیت دوست پسرش شد ترسیده اون پسر کنجکاو رو صدا زد...
به هیچ عنوان دوست نداشت نیک توی اولین باری که به خونشون میومد با همچین صحنه هایی مواجه شه!

NOBODY [Z.M] [L.S] [Completed]Where stories live. Discover now