به کثیف ترین مقدس،یعنی عشق...قسم میخورم که دوستش دارم.
اندازه ی تمام قطرات اشکی که مسبب رها شدنش بود،دوستش دارم.
اندازه ی تمام ترک های روی قلبم دوستش دارم.
اندازه ی تمام التماس هایی که برای دوست داشته شدن به خرج دادم؛ دوستش دارم.
نه مرد...منو سرزنش...
واقعا از خودم توقع نداشتم که بتونم تمومش کنم و همیشه با خودم فکر میکردم نوبادی قراره یه بوک نصفه باقی بمونه اما خب... اینجور که مشخصه خودم، خودمو ضایع کردم.
وقتی نوبادی رو شروع کردم به هیچ عنوان نمیخواستم پابلیشش کنم. فقط برای پیشرفت قلمم نوشتم و فقط محض سرگرمی و البته مامانم پابلیش کردم.
زیاد وسواسیت به خرج نمیدادم چون با خودم میگفتم: هی دود...کسی قرار نیست بخونتش!
و الان اینشکلیم: 👁️💧👄💧👁️
شخصیتا الهام گرفته شدن. هم زین هم لیام هم سارا، جاناتان، لری... و زمانی که میگفتین غیر منطقین من اینشکلی بودم: هی رفیق...چی؟😂😂😂
مشکلات زیادی وجود داشت...زیاد اذیت شدم. بعضی جاها واقعا خواستم بوک رو انپابلیش کنم و کلا بیخیال شم. فکر کنم بعضیا به یاد داشته باشن.
اما نمیشه گفت نوبادی همش خستگی، بد شانسی، ناامیدی و...بود.
نه اتفاقا کلی جنبه های مثبت داشت. بذارین از شما شروع کنم... خیلیاتون باعث لبخند و حتی قهقهه ی من شدین:) وقتی داشتم کامنتاتونو میخوندم یه لبخند خیلی بزرگ روی لب هام بود...
لعنتیا خونوادم فکر میکردن دارم با دوست پسرم نداشته ام چت میکنم😂
پس اره. من عاشق همتونم و کلییی ممنونم. بابت انرژی و وقتی که برای نوبادی گذاشتین.
اگه بوک رو به کسی معرفی کردین و بدون توقع ازش حمایت کردین صادقانه ازتون تشکر میکنم.
مثلا این توییت:
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
نه تنها با دیدنش پشمامو از دست دادم بلکه با خوندن تک تک کامنتا واقعا از درون جیغ میکشیدم.
یا مثلا اینا:
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.