"part 22"

2.6K 459 1.2K
                                    

بدون توجه به سرمای هوا و شلوغی اطرافش به بازی کردن با فندک نقره ای رنگش ادامه داد،دو ساعتی میشد که روبروی هتل ایستاده بود و چشم هاش رو برای دیدن چهره ی مورد نظرش،دور و اطراف هتل میچرخوند.

نمیدونست چرا و برای چی اما به خوبی میدونست که نیاز داره با اون پسر حرف بزنه تا مطمئن شه اون وزغ،همون پسر 15 سال پیشه...

هیچ وقت فراموش نمیکرد...چهره ی اطمینان بخش پسری که بدون حرفی به چشم هاش زل میزد در صورتی که خودش هم استرس داشت...
تک تک تار های مو ی پسر و فرم چشم های سبزش رو حفظ بود.
چشم های جذابش...

'مرد؟تو خوبی؟داری درمورد استایلز حرف میزنی...به خودت بیا'

به خودش تشر زد و پوفی کشید...

Flash back:

با چهره ی غمزده ای از نوشیدنی تلخ درون لیوان خورد و بدون توجه به نیک سرش رو روی میز روبروش گذاشت.

_پس تو مطمئنی که اون پسر خودشه؟منظورم اینه که...امکان داره هزارتا استایلز تو لندن وجود داشته باشه که صدتاشون چشم سبزن!

با شنیدن توجیحات الکی نیک که از بین صدای گوش کر کنه موزیک کلاب به گوش میرسید،پلک هاش رو روی هم فشرد.

+اره اره از بین اون صدتا هم بیست نفرشون اسمشون هریه و از اون بیست نفر،پونزده نفرشون سفید پوستن و مو های  فرفری دارن....تازه سن و سالشون هم به بیست و شیش یا بیست هفت میخوره!

نیک که رسما با شنیدن حرف های لویی خفه شده بود،لب هاش رو روی هم فشرد و چشم های شکلاتی رنگش رو از بلوری های پسر دزدید.

حق با لویی بود...مگه چند تا هری استایلز توی لندن وجود داشت؟

_خب؟حالا میخوای چیکار کنی؟از نظر من که دیگه حتی بهش فکر هم نکن خب یعنی...یه دهه و نصفی از اون اتفاق میگذره...

+دهنتو ببند نیک تو نمیفهمی،من کل عمرمو دعا میکردم که ببینمش،ببینم که الان داره سالم و سلامت زندگی میکنه یا نه،خوشحاله؟اصلا ارزششو داشت؟

لویی با لحن تندی گفت و برای دریافت سرمای بیشتر میز،سرش رو بیشتر فشرد...

بغض توی گلوش سنگینی میکرد اما پسر اهمیتی نداد...

+من گیجم نمیدونم باید چیکار کنم،انگار احساسات لعنتیم باهم قاطی شده و تبدیل به گُه شدن!

با بدعنقی گفت و سرش رو از روی میز برداشت.

_فکر کنم بتونم درکت کنم...از طرفی اون برات با ارزشه و باهاش احساس صمیمیت میکنی اما از طرفی اون رو مقصر مرگ بابات میدونی،درسته؟!

+میشه دو دقیقه دهنتو ببندی؟

لویی که با شنیدن "مرگ بابات" عصبی شده بود با صدای بلند به نیک بیچاره پرید و موهای اشفته اش رو مرتب کرد.

NOBODY [Z.M] [L.S] [Completed]Where stories live. Discover now