"part 4"

3.7K 664 434
                                    

چشم های ابی اش رو باز کرد و اطرافش رو انالیز کرد.
دیوار های سفیدی که شاهد مرگ یا حیات زیادی بودند.
تخت هایی که تا به حال حامل افراد زیادی بودند.
بوی دارو و سرم و اتانول...
اوه پسر اینجا بیمارستانه!
اما...اما چه شکلی؟
کی؟
چرا؟
برای چی؟

نیم خیز شد تا بکوشه برای فرار از این مکان خفه و ازار دهنده.
خارج شه از این مکانی که بی رحمانه میخندید به پسر بچه ای که با بغض و چشم های تر شاهد جون دادن قهرمان زندگیش بود.
پدرش.

اما انگار اون اتاق سفید خیلی اون پسر نوجوونی که الان بالغ بود رو پسندیده بود.

به محض اینکه نیمخیز شد درد وحشت ناکی رو  رو ماهیچه  ی شکمش احساس کرد.

انگار بیمارستان با اون کفش های گنده و سفیدش  به شکمش نا عدالتی کوبید.

اگه الان 10 و یا 11 ساله بود شروع به گریستن میکرد اما حالا مردی شده بود.
از کودکی اشک هاش رو دوست داشت...
همیشه در مواقع ی ناراحت کننده رو چشم هاش و سپس روی گونه هاش بوسه ی خیس بجا میگذاشت.

پلک هاش رو روی هم فشار داد و به دلیل درد زیادی که از شکم تا بالای سینش رو چنگ انداخته بود ناله ی ارومی سر داد.

درد.
درد.
درد.
درد.

چرا تنهاش نمیزاشت؟

اب دهانش رو قورت داد ولی زود متوجه شد که دهنش از کویر هم خشک تره.

باید گلوش رو تازه میکرد.
اما الان توی مکانی نبود که بخواد خیلی راحت به گلوی بیچاره اش فکری کنه.

همه چی اون رو یاد اون شب لعنتی مینداخت.

به سرمه کنار تختش خیره شد.

نفس عمیقی کشید انگار میخواست دشوار ترین کار دنیا رو انجام بده هر چند که این همون پسری بود که میگفت

"من هر کاری که بخوام میکنم
هیچ کاری برام سخت نیس
زندگی و دشواری هاش حتی نمیتونن دیکمو بخورن"

سوزنی که رابطش به سرم بود رو از پوست خوش رنگ و بلوریش  خارج کرد و خواست پاهای برهنه اش رو روی سرامیک های لخت بزاره که...

در اتاق یک باره به استفاده ی  پرستاری که باد ها و عطر های مختلفی رو که به بیرون مربوط بودن با خودش به داخل اتاق میورد وارد شد.

لویی با سرمای بیرون و باد کوتاهی که در پی باز شدن در بوجود اومده بود هیس ارومی کشید اما توی ذهنش منتها انقدر خسته و شکه بود که بجز ناله های ارومی که با حرکت های چند ثانیه ای از لب هاش خارج میشد چیزی نگه.

موهای فندقی و اشفتش گویای همه چیز بودن.

+اقای محترم لطفا استراحت کنید و سرم رو از خودتون جدا نکنید.

NOBODY [Z.M] [L.S] [Completed]Where stories live. Discover now