"part 15"

2.7K 501 373
                                    

لب هاش رو روی لب های پسر کوچک تر کوبید و دست هاشو به سمت پایین تنش سوق داد...

با گاز های متعددی که از لب های سرخ و شیرین پسر میگرفت انرژی و با ناله های خفش برای ادامه دادن مطمئن تر میشد.

با دست های بزرگ و انگشت های کشیده و خوشفرمش باسن پسر رو میفشرد و این باعث میشد برای تموم کردن کار کمی عجله کنه.

پسر کوچک تر هم با لمس مو های نرم و شکلاتیه لیام وضعیت رو براش سخت تر میکرد...

_کام‌ان زین درش بیار!

لیام که حالا حسابی احساس گرما میکرد بی صبرانه گفت و به پسر مو پرکلاغی که با عشوه ی خاصی مشغول باز کردن دکمه های لباسش بود خیره شد...

نه رفیق این نباید اینقدر کند پیش بره!

لیام که حالا از کندیه بیش از اندازه ی زین خسته شده بود دست هاش رو به سمت اون پیراهن لعنتی برد و...

+لیااااام....بیدار شو دیگه!

با شنیدن صدای اشنا و بلندی نگاهش رو از دکمه ها گرفت و سرش رو با شتاب بالا اورد...

تصویر روبروش خالی بود و دیگه زینی وجود نداشت پس...

لیام وحشت زده چشم هاش رو باز کرد و این باعث شد که به همون سرعت قبل چشم هاش رو ببنده چون نور بدجور به چشم هاش لگد زده بود!

بعد از چند ثانیه دوباره چشم های شکلاتی اش رو باز کرد اما اینبار سعی کرد زیاد به نوری که از پنجره به فضای اتاق منتقل میشه نگاه نکنه چون اگه اینطور پیش میرفت پارتی وحشت ناکی توی مغزش برگذار میشد!

وقتی دیدش از مات و سیاهی فاصله گرفت تونست تصویری از پسری با موهای جو گندمی ببینه که با پوزخند بهش خیره شده...

_وات د فاک نایل؟

با صدای خشداری که به دلیل دیدن خواب چند دقیقه قبلش تغییر کرده بود ناله کرد...
البته میشه گفت خواب طولانی و جیغ و فریاد های شب قبل بی تاثیر نبودن.

راستش...همه ی جوون های نرمال امروزه مست میکنن،تا صبح میخندن و مسخره بازی درمیارن و چه بهتر اگه یه اکیپ ده یا دوازده نفره داشته باشن،پس این عادی و جایز بود هوم؟!

پتوش رو روی سرش کشید تا شاید بتونه بخوابه و ادامه ی رویای شیرینش رو ببینه!
شایدم خودش بقیه اش رو تصور کنه اخه احتمال اینکه بتونه دوباره اون خواب دوست داشتنی رو ببینه خیلی کمه!

+ششش بقیه خوابن احمق!...دو ساعته دارم صدات میکنم!

اوه درسته...تقریبا پنج نفر از دوست هاشون توی اتاق نایله بیچاره،تقریبا بیهوش شدن...فقط ایکاش بالا نیورده باشن!

لیام از زیر پتو چیزی گفت که به دلیل خش دار بودن زیادی صداش از زیر پتو قابل تشخیص نبود و بیشتر شبیه ناله ی عصبی بود...

NOBODY [Z.M] [L.S] [Completed]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt