"بهت نیاز داره"
با حس محکم شدن دست هایی درست در زیر زانو و قسمتی از گودی کمرش وحشت زده پلک هاش رو از هم فاصله داد.
جملات با شیپور های روی لب قرار داده، در ذهن کورش واضح و واضح تر میشدن.
ضعف عضلانی و حالت تهوعی که داشت یادآور فعالیت های شب قبل و اوضاع قرمز رنگ اخیر بود.
به دلیل طرز بیدار شدنش، قلبش در سینه اش میکوبید و زانوهایش سست تر از هر زمانی شده بود.
عدالت زندگی تنش رو نسبت به هر لمسی حساس و آغوش ها رو مرعوب ساخته بود.با درک اینکه لیام، پسر رو از روی زمین بلند کرده و مشغول انتقال جسم کوفتهش به روی تخته، ناله ی معترضی سر داد و با چشم های نیمه باز و غمگینی به گره ی بین ابروهای مرد مقابلش خیره شد.
+نه ولم کن.
با لجاجت مشت های بی رمق-که ثمر نوشیدن تا خود صبح بود-رو در سینه و سرشونه ی پهن پسر فرود میورد و با لحن شل و وا رفته ای زمزمه میکرد تا شاید بتونه پسر رو پس بزنه.
اما لیام بی توجه به تقلا های اون پسر بچه ی مست، نفس کلافه ای کشید و اون رو بیشتر به خودش فشرد تا مبادا به دلیل حماقت های بچگانهش با کله روی زمین بیوفته.
_هی تکون نخور...چرا اینقدر سردی؟مریض شدی؟
زین اسی از عطر تن مست کننده ی اون فرشته ی عذاب که تنها باعث باز شدن گره ی دلخوریش میشد، بینیش رو بالا کشید و نگاه غضبناکش رو از چشم های پف کرده ی مرد گرفت.
خب برای چی؟
چرا هر بار قلب زین رو میشکست و بعد ادعای پشیمانی میکرد؟
چرا هر بار قبل از هر غلط عشق میورزید و بعد از انجام غلط سعی میکرد با بهانه جویی خودش رو نجات بده؟+نه من خمارم...خ، م، ا، ر...اگه منو میشناختی اینو میدونستی!
پسر بزرگ، متعجب از لجاجت های بی سابقه ی زین بعد از سر دادن تکخنده ی کوتاهی پسر عبوس رو روی تخت قرار داد و با چهره ی خبیثی سر تا پاش رو از نظر گذروند.
_خوبه خوبه...زین خمار یه بچه گربه ی وحشیه که قراره به وسیله ی ددیش خورده شه.
عصبی از لحن لوس لیام-انگار که مشغول صحبت با دختر بچه ی هشت ساله بود-اخم هاش رو درهم کشید و کمی کمر گرفتهش جابهجا کرد.
غرور مردانهاش اجازه ی دقیقه ای خواب روی تخت و کنار مرد رو نداده بود.
و احساسات و عشقی که نسبت به مرد داشت اجازه ی اندکی فاصله و خواب، دور از مرد رو نداده بود.
در نهایت این احساسات ضد و نقیض از اون پسر، زینی رو ساخته بود که از ترس اینکه مبادا مردش از خواب بپره و مجددا از درد معدهش ناله کنه، کنار تخت نشسته و به خواب رفته بود.
CZYTASZ
NOBODY [Z.M] [L.S] [Completed]
Romansبه کثیف ترین مقدس،یعنی عشق...قسم میخورم که دوستش دارم. اندازه ی تمام قطرات اشکی که مسبب رها شدنش بود،دوستش دارم. اندازه ی تمام ترک های روی قلبم دوستش دارم. اندازه ی تمام التماس هایی که برای دوست داشته شدن به خرج دادم؛ دوستش دارم. نه مرد...منو سرزنش...