Never Again [Ziam]

By mahi_hs

247K 27.2K 15.1K

- when ? - I don't know - maybe later ? -No, never again ------------- - didn't you say never again? - No... More

chapter 1
chapter 2
chapter 3
chapter 4
chapter 5
chapter 6
chapter 7
chapter 8
chapter 9
chapter 10
chapter 11
chapter 12
chapter 13
chapter 14
chapter 15
chapter 16
chapter 17
chapter 18
to forever ziam
chapter 19
chapter 20
chapter 21
chapter 22
chapter 23
chapter 24
chapter 25
chapter 26
chapter 27
chapter 28
chapter 29
chapter 30
chapter 32
chapter 33
chapter 34
chapter 35
chapter 36
chapter 37
chapter 38
chapter 39
‏Chapter 40
Chapter 41
chapter 42
chapter 43
chapter 44
chapter 45
chapter 46
chapter 47
chapter 48
chapter 49
chapter 50
موقت *داستان جدید
chapter 51
chapter 52
chapter 53
chapter 54
Chapter 55
Chapter 56
Chapter 57
Chapter 58
Chapter 59
chapter 60
chapter 61
Chapter 62
chapter 63
Chapter 64
chapter 65
chapter 66
Note
chapter 67
Chapter 68
chapter 69 (Last chap)
ALEKTO is back !!!!!

chapter 31

4.2K 405 208
By mahi_hs


Adam Alan delesh mikhad bere to khiaboon dad bezane ;
I AM ZIAM SHIPPER BITCHES!

لیام داخل سوییت شد و خودشو روی مبل پرت کرد زین که رو به روی تی وی نشسته بود به لیام نگاه کرد و لبخندی زد لیام چشم غره ای رفت و سرشو برگردوند
-چی شده لی ؟
زین گفت و پاهاشو روی مبل جمع کرد
-خسته شدم الان دو ساعته اون پایینم خب
-میدونم اما ارزششو داشت !
لیام چیزی نگفت و نفسی از سر خستگی کشید زین بلند شد و پرسید
-قهوه ؟
-اوهوم تلخ لطفا
زین به سمت اشپزخونه رفت
-خیلی مرسی عزیزم
به لحن لیام لبخند زد و رفت تا قهوه رو درست کنه
لیام لپ تاپش رو روی پاش گذاشت و با ایدن تماس تصویری گرفت چند لحظه بعد تصویر ایدن روی اسکرین اومد لیام لبخند زد و مکالمه رو شروع کرد
-چطوری رفیق
-در اصل تو چطوری ؟ ما نخواستیم مزاحمت شیم این دو روز رو میدونستیم سرت شلوغه
-میدونم مرسی پسر همه چی خوب پیش رفته عالی تر از حد انتظارم
-میدونم اوناشو حال خودت چطوره ؟ بهتر از وقتی که رفتی ؟
لیام خندید و پاهاش رو روی مبل دراز کرد
-میشه گفت عالی ام
-چطور چیز جدیدی شده ؟
لیام ابرویی بالا انداخت و چیزی نگفت . زین با دوتا فنجون قهوه از اشپزخونه بیرون اومد و همونطور که سرش پایین بود گفت
-اینم قهوه ی تلخ برای ...
صداش رو خورد وقتی که متوجه شد مستقیم توی اسکرین لپ تاپ افتاده و کاملا مشخصه سریع خودش رو کنار کشید و مبل رو دور زد اما صدای خنده ی لیام و حرفی که از طرف مقابل لیام شنیده شد بهش فهموند که دیر شده
ایدن-اون کــی بود لی ؟
-خودش الان میاد معرفی میکنه خودشو
لیام با دستش اشاره کرد به زین که با اضطراب ایستاده بود زین لب زد
"نه فکرشم نکن "
لیام با سماجت اشاره کرد و زین در نهایت کنار لیام با فاصله نشست و به اسکرین خیره شد و شخص توی تصویر رو آنالیز کرد
ایدن -وای پسر خوشحالم میبینمت یه حس قوی ای دارم راجبه اینکه تو همون علت مشکلاتی !
لیام دستشو پشت گردن زین انداخت و زین رو به خودش نزدیک تر کرد اما زین با فشار مقاومت کرد و در همون حال گفت
-هی زینم ولی نمیدونم از چی داری حرف میزنی
ایدن -منم ایدنم رفیق لیام ! لیام ایشون همون پسری نیست که ...
لیام حرفشو قطع کرد با لبخند گفت
-بله خودشه ایشونه
زین با تعجب به نیمرخ لیام نگاه کرد
ایدن - ارزشش رو داشت لیام .
لیام بدون در نظر گرفتن نگاه های زین گفت
-قطعا داشت یعنی تو فقط ببینش اینو اخه
زین -هی لی من اینجا نشستما منم در جریان بذار راجبه تدی برت که حرف نمیزنی !
ایدن به حرف زین خندید و پرسید
-خب خودت بگو پس من که خبر ندارم بینتون چی شد که درست شد ولی الان دقیقا در چه مرحله ای هستید ؟! باهمید ؟
لیام -همینطوره
زین - نه نه اینطور نیست
هر دوی اونا با هم همزمان گفتن که باعث شد لیام با شتاب برگرده و به زین خیره شه زین هم برگشت و تو چشمای لیام نگاه کرد اما تاب نگاه صریح لیام رو نیورد و سرشو پایین انداخت
ایدن -اوپـــس ! خب من دخالت نمیکنم اما لیام مراقب باش داری چیکار میکنی بالاخره باید با مشکلاتت رو به رو شی
لیام -میدونم اما الان نمیخوام بهش فکر کنم
ایدن -اما این درست نیست که ...
-نمیخوام بشنوم راجبش ایدن . بعدا حرف میزنیم
و بدون اینکه منتظر جواب ایدن باشه مکالمه رو قطع کرد و لپ تاپ رو کنار گذاشت
زین همونطور نشسته بود و دستاشو توی هم قفل کرده بود
لیام با طئمانینه به صورت زین که سمت پایین بود نگاه کرد و دستشو روی زانوی زین گذاشت
اروم تر از حد معمول شمرده شمرده گفت
-که اینطور نیست ها؟
زین سرشو بالا اورد اما تقریبا گونه ش به نوک بینی لیام برخورد کرد و از این فاصله ناگهانی یکم عقب کشید و باعث شد کمرش به عقب خم شه . محتاط توی چشمای لیام نگاه کرد و متوجه نگاه خطرناک لیام شد
-ببین اون دوستت بود من نخواستم که این به گوش مارگو برسه و ...
لیام سرشو نزدیک تر برد و زین ناخوداگاه به عقب تر خم شد و نگاهش با حس لمس رونش توسط لیام روی دستای اون کشیده شد ادامه داد
-من فقط نمیدونستم چی باید بگم لیام
لیام ثابت توی تیله های طلایی ش خیره بود و با یه حرکت اروم به سمتش میومد و این باعث شد زین اونقدر خم شه که ناخوداگاه روی مبل دراز بکشه و لیام روی بدنش قرار گرفت
زین همچنان نمیتونست چیزی از صورت لیام بخونه و فقط ابروهای درهمش کافی بود تا به اندازه کافی مضطرب بشه
لیام دوتا دستاشو روی سینه ی زین گذاشت و صورتاشون مقابل هم قرار گرفت لیام بدون هشدار لباشو به لبای زین چسبوند
نرم بوسیدش زین انتظار چیز دیگه ای رو داشت : شاید یه دعوا یا داد و بیداد !
اما چیزی که نصیبش شده بود حرکت لب های بهشتی لیام روی لباش بود
شوک شده بود و حتی چشماش رو هم نبسته بود لیام فاصله گرفت و با اخم توی چشماش نگاه کرد
-منو ببوس احمق
زین نگاهشو دزدید و زیر لب گفت
-اما قهوه ت
-لبات هست !
زین سرشو یکم بالاتر برد و فاصله رو از بین برد و اینبار چشماشو بست تا لذت احاطه ش کنه
به بوسیدن هم ادامه دادن تا اینکه لیام برای نفس گرفتن جدا شد و با انگشت شستش گونه ی زین رو لمس کرد و سرش رو پایین برد

و روی سینه ی زین گذاشت و خودش رو رها کرد و چشماشو بست
زین دستش رو اروم پشت کمر لیام نوازش گونه حرکت داد
لیام سرشو بالا اورد همچنان اخمی بین ابروهاش بود زین با دستاش صورت لیام رو قاب گرفت و سوالی نگاهش کرد
-من خودمم نمیدونم باید چیکار کنم . من میخوام که تو برای من باشی من برای تو بیشتر از هر چیزی اما ماجرایی که ما داریم این حس که تو سرمه که بهم میگه این یه خیانته حسی که تو چشمای تو و بهم میگه اون خواهرته . میدونم این مشکل رو من باید حل کنم اما منم فقط نمیدونم چیکار کنم نمیخوام بی رحم باشم این تماما اشتباه من بوده من نباید وارد زندگیت میشدم اصلا نباید اجازه میدادم بهم حسی پیدا کنی ...
-هی هی لی اروم باش اینقدر به خودت فشار نیار
زین گفت و گونه ی لیام رو بوسید اما لیام بلند شد و نشست که به دنبالش زین هم نشست و منتظر به لیام نگاه کرد
-قبل اینکه هر چیزی بشه باید اینو درستش کنم زی من بهت حق میدم اگه ازم متنفر شی بعدش اگه من اینو درست نکنم . میفهمم اگه نمیخوای منو ببوسی یا هر چیز دیگه ای
سریع از جاش بلند شد و با قدمای بلند پله ها رو طی کرد و بالا رفت و توی اتاق محو شد
زین به مسیر رفتن لیام نگاه کرد
سرشو توی دستاش گرفت و چشماشو بهم فشار داد . لیام مستحق اینهمه فشار نبود
لعنت بهت اون فکر کرد که نمیخوای ببوسیش
ولی تو فقط فکرت مشغول این بود تمام مدت که این یه خیانته یا نه و اون فهمید
الان همه چیزو تقصیر خودش میدونه درصورتی که تو مقصر اینی زین
و تو احمق تر از اونی که عاقلانه کنار بکشی
نترس تر از اونی که به فردا فکر کنی و از اینجا بری
بیشتر از این به اون پسر که انگار میتونه بار همه ی دنیا رو به دوش بکشه نیاز داری
بلند شد و پله ها رو طی کرد و توی چارچوب در اتاق ایستاد
لیام پشت به در ایستاده بود و مشغول باز کردن دکمه های پیرهنش بود
زین جلو رفت و دستشو روی شونه ی لیام گذاشت لیام سرشو برگردوند و از بالا شونه ش نگاه کرد
زین میتونست هنوز اخم پر رنگ بین ابروهای خوش فرمش رو ببینه
فشار بیشتری به شونه ش اورد و کامل برش گردوند دستای لیام پایین افتاد
زین بدون مکث دستشو پشت سر لیام انداخت و سرشو پایین کشید و لباشو بوسید
لیام اول حرکتی نکرد اما بعدش ادامه داد و هماهنگ زین رو بوسید
زین لبشو گازهای ریز گرفت اروم کمرشو لمس کرد و به سمت تخت حرکت کرد و خودش لبه تخت نشست
⛔⛔⛔
سر لیام عقب رفت و نگاهش کرد
زین دستاشو بالا برد و دکمه ها لیام رو دونه دونه و اروم باز کرد ولی نگاهشو از چشمای لیام نگرفت
پیرهن لیام کامل باز شد زین دستشو روی شکم لیام گذاشت و اروم تا بالا کشید لیام زیر لمس زین داغتر میشد به جلو خم شد زین عقب تر رفت تا لیام بتونه روی تخت بیاد به بالای تخت تکیه داد و دستاشو دور پیرهن لیام انداخت و اونو به سمت خودش کشید لیام سرش رو بین گردن زین برد اروم بوسید و با زبونش روی گردنش حرکت کرد سر زین به کنار خم شد تا فضای بیشتری به لیام بده و پلکاش روی هم افتاد ناخوداگاه
لیام سرشو بالا اورد و چهره ی زین رو در حالی دید که لب هاش از هم باز شده بودن و پلکاش به طرز ارومی روی هم بودن
اون منظره به تنهایی باعث شد درجه حرارت بدن لیام بالاتر بره سر زین رو میون دستاش گرفت و بوسه ای رو پیشونیش گذاشت بالای ابروش رو چندبار بوسید و گفت
-این جای مورد علاقمه
روی پلکاش رو بوسید و نوک بینی شو با لب هاش لمس کرد بدون عقب رفتن به پلکای زین که حالا باز شده بودن نگاه کرد و لب هاشون رو دوباره بهم متصل کرد و دستشو از زیر بلوز زین به بدنش رسوند
زین بدون صبر بلوز ش رو در اورد و دوباره به سمت لیام خیز برداشت و خیس لیام رو بوسید
بوسه رو قطع کرد و پایین تر اومد و ترقوه ی زین رو ساک زد که باعث شد آه ارومی از بین لبای زین خارج بشه
لیام نفس عمیقی کشید و پایین تر اومد و تموم قفسه سینه ی زین رو پر از بوسه کرد زبونش رو روی نوک سینه ی زین کشید که ناله ی بلندی از زین بلند شد
لیام سینه ی زین رو بین لباش گرفت و خورد و ناله ی زین بلند شد و کله اتاق رو پر کرد
-ل... لی
زین با صدای خشدارش گفت و باعث شد لیام محکم تر زبونشو روی سینه ی اون بکشه و پایین تر بیاد
حالا خودش هم پیرهن تنش نبود و هر دو با بالا تنه ی لخت بودن
روی شکم زین رو بوسید و گاز گرفت و با زبونش با خط کمربند زین پایین اومد
انگشتاشو دور پهلوی زین حلقه کرد و بالا رو نگاه کرد و گفت
-ما ...
صدای زین نذاشت ادامه بده
-طبق غریزه ت عمل کن فقط
-اما تو اینو میخوای ؟
زین خم شد بازوهای لیام رو چنگ زد و گفت
-من تورو بیشتر از هرچی میخوام مهم نیس چه شکلی. باتم یا تاپ اهمیتی نمیدم . فقط ماله من باش
لیام با لذت زین رو بوسید و لب زد
-خوبه چون منم اهمیتی نمیدم!
همونطور که توی چشمای زین نگاه میکرد کمبرندشو باز کرد و زیپشو پایین کشید
زین کمرشو بالا داد و لیام شلوار و باکسر زین رو باهم پایین کشید
زین که انتظارشو نداشت چشماشو از خجالت بست لیام خنده ی شیطونی کرد و گفت
-اوه بیبی ببینیم این زیر چیا داری
دیک زین هنوز کامل تحریک نشده بود . لیام طبق غریزه ش عمل کرد و دستشو دور زین حلقه کرد و اروم حرکت داد نفسای با ریتم تند تری پخش میشدن
سرشو جلو برد و به نوکش زبون زد
-بیب اذیتم نکن
نالید و باعث شد لیام چشماشو ببنده و سرشو پایین تر ببره و حرکت بده
دیک زین کامل سفت شده بود و لیام بزرگیشو تو دهنش حس میکرد
تند تر حرکت کرد و فریادای زین گوشش رو پر کرد و حس کرد خودش هم کامل سفت شده
زین با دستاش سر لیام رو گرفت و از خودش جدا کرد و توی چشمای لیام که حلقه ای از اشک توش بود نگاه کرد و گفت
-نمیخوام اینطور بیام . من خودتو میخوام توی خودم لیام
لیام ابروهاشو بالا انداخت و با صدای خشدارش گفت
-اوه مطمئنی ؟ این بار اولمونه و من نمیخوام که اذیت شی
زین کامل دراز کشید و پاهاشو بالا برد و روی شونه های لیام قرار داد و نالید
-اینقدر محتاط نباش و منو به فاک بده پین چون این بهت نمیاد پین و فقط خودت باش همون فاکری باش که تو چشمات میبینمش
لیام پوزخندی شیطانی زد و گفت
-هر طور که تو میخوای لاو
سرشو بین پاهای زین برد و سوراخ زین رو بوسید
اروم با زبونش داخل شد و زبونش رو حرکت داد
زین به خاطر حس خیسی ناله ی بلندی کشید لیام دستشو بالا برد و با انگشت اشاره ش روی لب زین زد
زین دو انگشت لیام رو داخل دهنش برد و به خوبی ساک زد و خیس کرد
-کافیه لاو همه سعی مو میکنم درد نکشی
دو انگشت خیسشو پایین برد و با احتیاط وارد زین کرد
زین جیغش کشید که باعث شد لیام با نگرانی نگاهش کنه
-تو خوبی بیبی ؟
زین نفس نفس زد و گفتت
-من خوبم بهم تایم بده که عادت کنم
لیام انگشتاشو ثابت نگه داشت و کمی بعد با اشاره ی سر زین اروم حرکت کرد
زین احساس درد عجیبی تو پاهاش میکرد
لیام محمکتر حرکت کرد که باعث شد زین ناله های بلندشو از سر بگیره
-این لعنتی تازه داره لذت میده
زین نالید و خودشو یکم پایین تر برد تا انگشتای لیامو بیشتر لمسش کنه
لیام تند تر حرکت کرد و انگشت سومشو اضافه کرد که دوباره جیغ زین بلند شد
لیام انگشتاشو بعد چندتا ضربه بیرون کشید
زین از خالی بودنش نالید و با چشماش منتظر لیام رو نگاه کرد لیام از تخت پایین اومد و شلوار و باکسر خودش رو بیرون اورد
-متاسفم عزیزم لوب نداریم فکر کنم بتونم یه کرم پیدا کنم و ازش استفاده کنم
-هرکاری میکنی فقط زود باش
لیام کرمی رو پیدا کرد و باهاش خودش رو پوشوند و همزمان به زین نگاه کرد که لبشو بین دندوناش گرفته و از پیشونیش عرق میریزه
ناخواداگاه به خاطر منظره ی روبه روش نالید و بی صبر دوباره روی تخت رفت
پاهای زین رو بالا برد و روی شونه هاش گذاشت بین پاهای زین خزید و صورتش رو رو به روی صورت زین قرار داد
لب هاش رو بوسید و تمام دهنشو با زبونش کاوش کرد
زین دستاشو دور بدنش حلقه کرد و لیام اروم وارد زین شد
زین از حجم اون توی دهن لیام نالید و با ناخونای کوتاهشو پشت کمر لیام کشید
لیام اروم حرکت کرد و کم کم ناله های خودش شدت گرفت
سرش رو توی گردن زین فرو کرد و ناله میکرد
خواست دیک زین رو توی دستش بگیره که زین دستش رو پس زد
-میخوام بدون لمس فقط با دیکت توم بیام
لیام از جمله ی زین حس داغی رو زیر شکمش حس کرد
سریع تر حرکت کرد با فریاد زین فهمید که پیداش کرده
-همونجا بیب همونجا
زین با ناله گفت
و لیام با چندتا ضربه ی محکم به همون نقطه به اوجش نزدیک شد
-زی ... دوستت دارم
زین کمرش خم شد و روی شکمش اومد و لیام هم با چندتا ضربه زین رو پر کرد و بی حال خودش رو بیرون کشید
⛔⛔⛔END
بدناشون تمیز کرد و کنار زین روی تخت افتاد و راهشو بین دستای زین پیدا کرد و سرشو روی ارنجش گذاشت و بالای شونه ش رو بوسید
زین که حالا نفساش اروم شده بود خم شد روی صورتش و با عشق لب هاشو بوسید صورتش رو روی ته ریش زبرش کشید و گفت
-مرسی که گفتیش
-هرموقع بخوای میگم . باعث نمیشم که قهر کنی و با عصبانیت از پیشم بری مثل امروز کوچولوی بامزه ی من
زین نتونست جلوی خنده شو بگیره ریز خندیدو گفت
-باشه اگه قراره کوچولوی تو باشم قبوله من کوچولو اما ماله تو
لیام تمام حسای خوب دنیا رو یکجا توی بدنش داشت
روی ابرا پرواز میکرد
اجازه داد زین محکم توی بغلش بگیره و هر دو بعد از لحظاتی نفساشون اروم شد و به خواب رفتن

shout out to this girl setidarcy
سر بزنید به پیجش یه زیام فوق العاده داره ضرر نمیکنید به نظرم .
و اینکه .....
هیچی دیگه
فقط کامنتاتون کم نباشه که کامنت دوس دارم بسی من
lots of love ❤

Continue Reading

You'll Also Like

36K 7.5K 29
لیامی که کل زندگیش تو یه خواننده ی معروف و دوست داشتنی به اسم زین مالیک خلاصه شده و حالا قراره یه سفر چند ماهه رو باهاش تجربه کنه... کاور:deborah_me@...
90.1K 12.9K 82
چهار ساله همه ازش متنفرن... پدر... مادر... برادر... حتی همه ی فامیل با نگاه های پر از نفرت دلش رو به درد میارن... فقط و فقط به جرم بی گناهی... بی گ...
51.9K 12.8K 39
❌COMLETE❌ ژانر : تخیلی .ارواح _ رومنس #1-larry #-Harrystyles #1-louis and ... :کمکم کن :چطوری? :من و از دست خودت نجات بده .
246K 28.8K 39
Original Larry Stylinson (persian AU) for Iranian Larry shippers