پشت میز منتظر لب اردکیم ایستادم تا فندک رو از مشت های کوچولو هارو دربیاره و شمع سی و پنج سالگی تولدم رو روشن کنه.
دختر خوشگلم با اون سرهمی زرد و موهای خرگوشی که نیم ساعت قبل براش درست کردم با ذوق کنارم ایستاده و منتظر خوردن کیک شکلاتی روی میز به معرکه بین جیمین و هارو نگاه میکنه.
بعد از مدت کوتاهی شریک ابدی زندگیم با لبخند و چشم های جادویی هلال شده اش همراه با پسر خوشتیپ و یه دنده ام در حال روشن کردن شریکی شمع هستن.
من الان و توی این نقطه خوشبخت ترین انسان روی زمین هستم!
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...