امروز از رویای رقصیدنش گفت. از اینکه داره تمام تلاشش رو برای ورود به دانشگاه ملی هنرهای سئول انجام میده.
دلم میخواست من هم از رویاهای سرکوب شده ام بگم.
از رویاهایی که باعث یادگیری پیانو شدن. از تموم چیزهایی که بخاطر خانواده ام مجبورم توی جعبه ای دربسته بذارمشون تا یه گوشه خاک بخورن.
اما یه چیزی رو خیلی واضح همون لحظه متوجه شدم.
من به خودم قول دادم با هر چیزی که توی توانم هست برای رسیدن به رویای رقصیدنش بهش کمک کنم!!
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...