امروز یه لنگه جوراب زرد که روش پر از کاکتوس های سبز و نارنجی بود، زیر تختم پیدا کردم!
وقتی توی اولین کلاس بدون هیچ حرفی اون لنگه کاکتوسی رو روی دفتر شیمیش گذاشتم اونقدر خوشحال شد که یه لحظه با خودم فکر کردم باید تمام جوراب های کاکتوسی توی جهان رو جمع کنم و بهش بدم.
(هیووووونگ..کل دو روز گذشته رو دنبالش بودمممم.مرسییییی....مرسیییییییی....مرسییییییییییییی)
شاید اگه چشم غره ام رو حواله اش نکرده بودم همچنان داشت با هیجان فریاد میزد و میگفت مرسییییییییی هیووووونگ! (•_•)
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...