part 48

669 116 2
                                    

عصر روی کاناپه نشسته بود و گیم میزد اما وقتی در مورد جک ( Jack ) پرسید، نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و بلند خندیدم. به طوری که کتابی که می خوندم از دستم روی زمین افتاد!
وقتی گرمای دست هاش رو روی صورتم احساس کردم و خندیدنم متوقف شد، تازه متوجه شدم که برای اولین بار بعد از پنج ماه آشنایی صدای خنده هام رو شنیده!

Carrot & MintWhere stories live. Discover now