نمی دونستم با دادن یه کاکتوس بند انگشتی و زشت به قدری خوشحال میشه که چشم های جادوییش چراغونی میشن!
تازه یه بغل بزرگ هم از طرفش نصیبم شد.
شاید باید برم و کل اون مغازه کاکتوس فروشی رو بار بزنم و براش ببرم.
اون وقت دیگه برای چند روز از شدت چراغونی چشم های لعنتیش محله اشون نیازی به برق پیدا نمی کنه!
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...