Part 86

608 83 4
                                    

وقتی یه کوچه مونده به خونه اشون پارک کردم و بعد از نفس عمیقی که وارد شش هام کردم، به طرفش برگشتم، با اشک های روون روی صورتش مواجه شدم!
(( جی..جیمین؟ ))
( تو حق نداری سر من داد بزنی! من فقط بخاطر خودت گفتم که سیگار نکشی! )
(( متاسفم...واقعا متاسفم. چند روزی میشه که اوضاعم یکم بهم ریخته و تنش عص... ))
( یکم؟ )
با گرفتن دست هاش، اون دو تا کوچولوی سرد، بین دست های بزرگم محو شدن.
(( باشه! اوضاعم خیلی زیاد بهم ریخته و تنش عصبی زیادی رومه. بابت صبح متاسفم. ))

Carrot & MintWhere stories live. Discover now