نباید برای اولین بار تصویر قیافه گریون پدرشون رو میدیدن ولی لمس تن های کوچیکشون انقدر برام لذت بخش و در عین حال ترسناک بود که نمی تونستم جلوی ریزش اشک هام رو بگیرم.
شوهر بابا شده ام هم وقتی که صدای گریه هاشون رو از اتاق عمل شنید تا چند دقیقه متوالی توی بغلم گریه میکرد!
CZYTASZ
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...
Part 159
نباید برای اولین بار تصویر قیافه گریون پدرشون رو میدیدن ولی لمس تن های کوچیکشون انقدر برام لذت بخش و در عین حال ترسناک بود که نمی تونستم جلوی ریزش اشک هام رو بگیرم.
شوهر بابا شده ام هم وقتی که صدای گریه هاشون رو از اتاق عمل شنید تا چند دقیقه متوالی توی بغلم گریه میکرد!