آه، دلم برای بیرون انداخته شدن از کلاس تنگ شده بود!
بعد از فهمیدن خاندان اصلیم معلم ها دیگه باهام کاری نداشتن ولی انگار این یکی خیلی دل پری داشت که با یه گیس و گیس کِشی سادهی چشم گربه ای مظلوم و لب اردکیِ خشمگین، بیرونمون کرد!
لب اردکی هم میخواست غر بزنه و آماده حمله بود که دست کوچولوش رو گرفتم و به حیاط پشتی که پشه هم توش پر نمیزنه کشون کشون بردم.
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...