حالا می تونم بفهمم خشم ترسناک جوجه طلاییم از کجا نشات میگیره!
خوشحالم که حداقل یک چهارم اون خشم از مادر اعظم موچی ها به موچی کوچکترش رسیده!
((( مین یونگی همین الان برای رد دست هات روی پهلوهای بچه ام توضیح میدی! زود! )))
موچی نمکی که بخاطر صدای بلند مادرش از خواب بیدار شده بود، بعد از چند ثانیه متوجه موقعیتمون شد و بلند جیغ زد!
لعنتی باید به جای رقص، خوانندگی رو انتخاب میکرد!
YOU ARE READING
Carrot & Mint
Fanfiction《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _______________________________________________________ پارت های کوتاه Genre : School life- fluff-Homosexuals romance Cou...