Part 62

642 97 2
                                    

وقتی بعد از تذکر جانانه پدر و مادرش بغ کرده روی مبل نشست، نتونستم طاقت بیارم و لپش رو محکم کشیدم.
چشم غره غلیظی که بهم حواله میکرد با دیدن لبخند بزرگ روی لب هام وسط راه متوقف شد و بی صدا لب زد.
( ببخشید! )
چجوری تا حالا نچلوندمش؟

Carrot & MintWhere stories live. Discover now