Part 21

783 127 5
                                    

صبح که بیدار شدم تنها چیزی که دیدم یه کپه موی هویجی بود و بس!
این اصلا عدالانه نیست که اون توی خواب هم پرستیدنیه.
تقریبا پختن وافل ها رو تموم کرده بودم که سلانه سلانه وارد آشپزخانه شد و بعد یه بغل آروم و چند ثانيه ای و زمزمه کردن یه ممنون کوچیک که توی گردنم به سرعت عقب گرد کرد و از آشپزخانه خارج شد.
ولی من تونستم اون مارشملو های سرخ شده اش رو ببینم!

Carrot & MintWhere stories live. Discover now