Colorless Rainbow ~|| Hopegi...

By _bunisa

41.9K 12.5K 3.1K

یونگی و هوسوک از هم متنفرن. واقعا متنفرن. تا زمانی که یونگی پیام ناشناسی دریافت میکنه. -- ꨄ ‎☼☽ نام: رنگین ک... More

𝖨𝗇𝗍𝗋𝗈𝖽𝗎𝖼𝗍𝗂𝗈𝗇
1🌹
2🌹
3🌹
4🌹
5🌹
6🌹
7🌻
8🌹
9🌹
10🌻
11🌹
12🌹
13🌹
14🌻
15🌹
16🌻
17🌹
18🌻
19🌹
20🌹
21🌹
22🌻
23🌹
24🌹
25🌻
26🌹
27🌹
28🌻
29🌹
30🌹
31🌻
32🌹
33🍭
34🌹
35🌹
36🌹
37🌹
38🌻
39🌹
40🌹
41🌻
42🌹
43🍭
44🌹
45🌻
46🌻
47🌹
48🍭
49🌹
50🍭
51🌻
52🌹
53🌹
54🍭
55🌻
56🌹
57🌹
58🍭
59🍭
60🌻
61🌻
62🌹
63🍭
64🌹
65🌻
66🍭
67🌻
68🌻
69🍭
70🍭
71🌹
72🌻
73🌻
74🌹
75🌻
76🍭
77🌻
78🌻
79🌻
80🌹
81🌻
82🍭
83🍭
84🌻
85🌻
86🌻
87🌻
88🌻
89🌻
90🌹
91🌻
92🌻
93🍭
94🌻
95🌻
96🌻
97🌻
98🍭
99🌻
100🌹
101🌻
102🌻
103🌻
104🌻
105🌻
106🌻
107🌻
108🌻
109🌻
110🍭
111🌻
112🍭
113🍭
114🍭
115🌻
116🌻
117🌻
118🌻
119🌻
120🌻
121🌻
122🌻
123🌻
124🍭
125🌻
126🌹
127🍭
128🍭
129🌹
130🌹
131🍭
132🌻
133🌹
134🌻
135🌻
136🌻
137🌻
138🌻
140🌻
141🌹
142🌻
143🌻
144🌻
145🌻
146🍭
147🌻
148🌻
149🌻
150🌻
151🌻
152🌻
153🌻
154 🍭
155🍭
156🍭
❥Epilogue
💘

139🌹

128 47 41
By _bunisa


Y:
کی

Y:
سووووکی

Hoseokie:
؟؟

Y:
سلام سلام سلام☺️

Y:
دلم برات تنگ شدههههه:(

Hoseokie:
چرا انگاری مستی؟

Y:
☺️🤭🤭

Hoseokie:
چیشده؟

Y:
خبببببببببب

Y:
با دوستِ جدیدمم☺️

Hoseokie:
دوست جدیدت؟

Y:
اوهوممم

Hoseokie:
.............

Y:
☺️

Hoseokie:
یک ساعت پیش از اونجا زدم بیرون....

Y:
میدونم☺️

Hoseokie:
و بهت گفتم باید توی این کلاس شرکت کنم تا پاس شم

Hoseokie:
و ازت پرسیدم با چند ساعت تنها بودن مشکلی داری یا نه

Y:
یادمه☺️

Y:
و تنهایی اینجا مشکلی نداشتم

Y:
ولی بعد یه تقه به در خورد

Y:
پس بازش کردم

Y:
و یه دختری پشت در بود

Hoseokie:
؟؟

Y:
یه دخترِ لخت

Hoseokie:
؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Y:
و من دعوتش کردم بیاد داخل

Hoseokie:
داری جدی میگی؟

Y:
اوعوووموم بهم یه نوشیدنی داد که طعم توت فرنگی میداد

Y:
و حالا داریم باهم گپ میزنیم

Hoseokie:
یونگی.

Y:
😮

Y:
:(

Hoseokie:
فقط بهت یه چیز گفتم:)

Y:
بهم نگو یونگی:(

Hoseokie:
بهت گفتم در رو اگر من یا دوستامون پشتش نبودیم برای کسی باز نکن

Hoseokie:
و تو چی گفتی؟

Y:
گفتم باشه☺️

Hoseokie:
و چیکار کردی؟

Y:
..... در رو روی یکی باز کردم که تو یا دوستامون نیستید:(

Hoseokie:
خدای من

Y:
واایسساا اون خوبه:(

Y:
از وقتی اومده اینجا لپ هام رو میکشه

Y:
میگه واسه واقعی بودن زیادی نازم

Hoseokie:
و گفتی لخته؟

Y:
اوهوم☺️

Y:
منم لختم☺️☺️

Hoseokie:
هاه-

Y:
لخت بودن نوعی از هنره

Y:
این چیزیه که دختره میگههه☺️☺️☺️

Hoseokie:
تو واقعا با یه غریبه توی اتاقمون لختی..........

Y:
اوهومممم☺️☺️☺️

Hoseokie:
و مستی؟

Y:
نمیدونم

Y:
ولی دارم نوشیدنی خوبی که بهم داد رو میخورم

Hoseokie:
یونگی

Y:
:(

Hoseokie:
تو نمیتونی غریبه ها رو به اتاقمون دعوت کنی و چیزی که بهت میدن رو بنوشی

Y:
چرا نه؟:(

Hoseokie:
چون آدم های بد وجود دارن

Y:
مثل استیو؟:(

Hoseokie:
اوهوم مثل اون

Y:
ولی نهههه اون خوب به نظر میاد☺️

Y:
و یه دختره☺️

Hoseokie:
یون هرکسی میتونه بهت صدمه بزنه

Hoseokie:
پسر یا دخترش اهمیتی نداره

Y:
میتونم از خودم محافظت کنم😠

Hoseokie:
ظاهرا که نمیتونی

Y:
😮

Y:
میتونم😠

Hoseokie:
حتی واسه یک ساعتم نمیتونم تنهات بذارم

Y:
هی😠😠😠

Y:
باهام مثل بچه ها رفتار کردن رو تمام کن😠

Hoseokie:
پس رفتار کردن مثل یه بچه ی لعنتی رو تمام کن

Y:
😮

Y:
:(

Y:
☹️

Hoseokie:
صبرکن

Y:
😞😞😞😞😞

Hoseokie:
عزیزم منظورم این نبود

Y:
🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺

Y:
کارت حرف نداشت!

Hoseokie:
؟؟؟

Y:
حالا داره گریه میکنه

Hoseokie:
چی؟

Y:
وقتی گریه میکنه نازتره واو

Hoseokie:
وایسا تو اون دختره ای؟

Y:
تو اون دختره ای؟ باید دقیق تر باشی عزیزدلم

Hoseokie:
تو اون عجیب و غریبه ای که توی اتاق یونه؟

Y:
داری بهم صدمه میزنی عزیزم😪

Y:
ولی اره خودمم😁

Hoseokie:
تو کی هستی؟

Y:
تو کی هستی؟

Hoseokie:
من اول پرسیدم

Y:
من دوم پرسیدم

Hoseokie:
....

Y:
😪

Hoseokie:
هوسوک

Y:
میدونم

Hoseokie:
؟؟؟

Y:
اینجا اسمت هوسوکی نوشته شده

Hoseokie:
پس چرا-

Hoseokie:
باشه

Hoseokie:
بهم میگی کی هستی؟

Y:
من چایونگم

Y:
میتونی چایونگ صدام کنی

Hoseokie:
؟؟؟

Hoseokie:
تو دختر رزیِ ای؟

Y:
اه نه

Y:
اون نیستم

Y:
من چایونگم

Hoseokie:
؟؟؟؟؟؟

Y:
فقط که یه چایونگ وجود نداره عزیزم

Hoseokie:
من تو رو میشناسم؟

Y:
نمیدونم، میشناسی؟

Hoseokie:
چه شکلی ای؟

Y:
قد کوتاه

Hoseokie:
اه....

Y:
با موهای کوتاه مشکی

Hoseokie:
ام؟؟

Y:

Hoseokie:
وایسا ببینم

Hoseokie:
تو همون دختره ای که توی راهرو ها درباره ی نجاتِ محیط زیست حرف میزنه؟

Y:
داریم به یه جاهایی میرسیم!!!

Hoseokie:
یون رو میشناسی؟

Y:
پسرِ عسلی؟ نه یک ساعت پیش دیدمش

Hoseokie:
چرا توی اتاقمونی؟

Y:
میخواستم برم اتاق دوستم ولی پسرِ عسلی در رو باز کرد و درجا عاشقش شدم پس موندم اینجا

Hoseokie:
چرا لختی؟

Y:
چرا نباشم؟

Hoseokie:
ببین چا..؟

Y:
چایونگ

Hoseokie:
چایونگ امیدوارم که بدونی اگر کاری باهاش بکنی استخون هات رو خرد و خاکِ شیر میکنم

Y:
دارم یه کاری باهاش میکنم

Y:
دارم موهاش رو خرگوشی میبندم

Hoseokie:
میدونی منظورم چیه

Y:
اوهوم اوهوم

Y:
گرفتم

Y:
میشناسمت

Y:
میدونم مردم در مورد چی میگن

Hoseokie:
دیگه چی میگن؟

Y:
میگن که عاشق پسر عسلی ای

Y:
مردم فکر میکنن حتی اگه نگاهِ اشتباهی به پسرِ عسلی بندازن دونیمه اشون میکنی

Hoseokie:
......

Y:
این چیزیه که یکی رسما بهم گفت

Hoseokie:
خب اونقدرام اشتباه نمیکنن

Y:
نه تو خوبی

Hoseokie:
تو که نمیدونی

Y:
پسر عسلی عاشقته پس باید آدم خوبی باشی

Hoseokie:
اه...

Y:
داش این نازه

Y:
هنوز داره عر میزنه

Y:
اون نازه

Hoseokie:
میدونم

Y:
میدونستی نازترین لپ هایی که تا به حال دیدم رو داره؟

Hoseokie:
اوهوم

Y:
کل مدت دارم میچلونمشون

Y:
بوسشم کردم

Y:
گریه کردنش تمام شد و حالا داره ریز ریز میخنده

Y:
میتونم نگه اش دارم واسه ی خودم؟

Hoseokie:
نخیرم

Y:
خیلی خب😪

Hoseokie:
ببین واقعا نمیتونم کلاس رو بپیچونم

Y:
پس نپیچون

Hoseokie:
نمیپیچونم

Hoseokie:
ولی میخوام بری

Y:
چی؟ چرا؟

Hoseokie:
چون نمیشناسمت

Y:
من چایونگم

Hoseokie:
یون نمیشناستت

Y:
بهش گفتم چایونگم

Hoseokie:
تو لختی و اون هم لخته (؟)

Y:
هنر خالصه اصلا داش😪

Hoseokie:
و داری به دلایلی مستش میکنی

Y:
نمیکنم

Y:
ازم در مورد پانچ توت فرنگی پرسید

Y:
یکم میخواست پس بهش دادمش

Hoseokie:
میدونی که هنوزم عجیبه درسته؟

Y:
نخیرم تو داری عجیبش میکنی

Y:
فقط با دوستِ جدیدِ کوچولوم یه زمانِ بی خطر رو دارم میگذرونم

Hoseokie:
یه چیزی تنت کن

Y:
نچ

Hoseokie:
چرا نه؟

Y:
لخت بودن نوعی از هنره

Hoseokie:
ممکنه توی دردسر بیفتی

Y:
میدونم

Hoseokie:
بعدم لخت اینور و اونور رفتن خطرناکه

Y:
اره چون امروزه مردم بدنِ برهنه رو زیادی جنسیش میکنن، مخصوصا با زن ها. مردم لخت بودن رو به سکس ربط میدن

Y:
باید این تفکر رو عوض کنیم🤝

Hoseokie:
اگه نایون بود عاشقت میشد

Y:
اون همونیه که دوستم رسما عاشقشه؟

Hoseokie:
اه؟ به گمونم؟

Y:
اون خفنه

Hoseokie:
اوهوم...

Hoseokie:
باشه فقط

Hoseokie:
لمسش نکن

Y:
بعد اون وقت چطوری بچلونمش آخه

Hoseokie:
...........

Y:
خیلی خب باشه فهمیدم

Y:
واقعا فکر میکنی یه فرد چندشم؟

Hoseokie:
من نمیشناسمت

Y:
باور کن نیستم

Y:
بعدم من آسکشوالم

Y:
پس هیچ قصد و نیتی ندارم نگران نباش

Hoseokie:
میتونی یه قاتل زنجیره ای باشی

Y:
درسته

Y:
ولی نیستم

Hoseokie:
چرا باید بهت اعتماد کنم؟

Y:
چون من طرفدار محافظت از محیط زیستم

Hoseokie:
مـ

Y:
هیچوقت به پسر عسلی صدمه نمیزنم

Y:
اون خیلی نازه

Y:
ولی اه:(

Hoseokie:
چیشد؟

Y:
وقتی در رو باز کرد من تقریبا از میزانِ ناز بودنش جیغ کشیدم میدونی؟

Hoseokie:
خب.....

Y:
پس دستم رو بلند کردم تا لپش رو بچلونم و اون رفت عقب و ترسیده به نظر میومد

Y:
و گفت "لطفا بهم صدمه نزن"

Y:
چرا این حرف رو زد؟؟؟

Hoseokie:
کوچولوی من.... :(

Hoseokie:
واسه همینکه میخوام بری

Y:
ولی بعدش دوست شدیم پس الان عاشقمه

Y:
واقعا فکر کرد میخواستم بهش صدمه بزنم؟

Hoseokie:
تو رسما یه غریبه ی لخت بودی که میخواست به صورتش دست بزنه

Hoseokie:
منم بودم میترسیدم

Y:
قابل درکه😪

Hoseokie:
میتونم باهاش صحبت کنم؟

Y:
چرا؟

Hoseokie:
؟؟؟ فقط گوشیش رو پس بده

Y:
باهاش بدجنس بودی

Hoseokie:
نبودم😤

Hoseokie:
نگران بودم

Hoseokie:
هنوزم هستم

Y:
باشه خدافظ عزیزم

Y:
شاید دوباره صحبت کنیم

Hoseokie:
درسته...

Y:
:(

Hoseokie:
عزیزم؟

Y:
بله؟:(

Hoseokie:
ببخشید که اون حرف رو زدم

Y:
اشکالی نداره:(

Hoseokie:
نگران بودم

Hoseokie:
نباید در رو برای غریبه ها باز کنی

Y:
ولی اون خوبه☺️

Hoseokie:
همه مهربون نیستن یون

Y:
باشه:(

Hoseokie:
بهم قول بده که هیچوقت دوباره این کار رو نمیکنی؟

Y:
قول میدم☺️

Hoseokie:
باشه💕

Y:
هی سوکی

Hoseokie:
جانم عزیزم

Y:
به عنوان یه دوست پسر از زیر وظایفت شونه خالی میکنی😠

Hoseokie:
ها-

Y:
چاگی اینو گفت

Hoseokie:
چرا ؟

Y:
به اندازه ی کافی دستم رو نمیگیری

Hoseokie:
ولی من

Hoseokie:
چی

Y:
بهت گفتم تا ابد دستم رو بگیر🥺🥺

Hoseokie:
و میگیرم

Hoseokie:
وقتی بیرونیم کل مدت دست های هم دیگه رو گرفتیم

Y:
ولی وقتی دراز کشیدیم دستم رو نمیگیری:(

Hoseokie:
اره چون حالتمون اذیت کننده میشه

Y:
:(

Hoseokie:
باشه میگیرم

Hoseokie:
سعی میکنم همه جا دستت رو بگیرم

Y:
:]

Hoseokie:
چرا اینقدر نازی اخه😔😔

Hoseokie:
اگه اینجا بزنم زیر گریه عجیب میشه؟

Hoseokie:
عجیب ترین جایی نیست که زدم زیر گریه

Y:
سوکی میخوام باهام یه کارایی بکنی☺️

Hoseokie:
اره میدونم میخوای دستت رو تا ابد نگه دارم

Hoseokie:
ناز😔

Y:
اوهوم☺️

Y:
و به علاوه میخوام که در حالی که دامن پوشیدم بفاکم بدی

Hoseokie:
ه-

Y:
و در حالی که بفاکم میدی مخوام خفه ام کنی

Y:
یا موهام رو بکشی

Y:
هرکدوم که بیشتر دوست داری☺️

Hoseokie:
.................

Y:
و در حالی که بفاکم میدی و خفه ام میکنی میخوام دستم رو نگه داری

Y:
و بهم بگی خوشگلم

Y:
یا دارم کارم رو خوب انجام میدم

Y:
از تشویق شدن خوشم میاد🥺

Hoseokie:

Y:
پس جمع بندیش اینکه میخوام که وقتی دامن پوشیدم تا وقتی که نتونم پاهام رو حس کنم بکنیم در حالی که داری خفه ام میکنی، دسته ام رو گرفتی و تشویقم میکنی

Hoseokie:
......

Y:
کلش همینه☺️

Hoseokie:
اه-

Y:
میخوای انجامش بدی درسته؟☺️

Hoseokie:
مـ

Y:
اه نه:( نمیخوای؟

Hoseokie:
نه

Hoseokie:
مـ

Y:
از این چیزا خوشت نمیاد؟

Hoseokie:
نه من

Hoseokie:
دقیقا برعکسش

Hoseokie:
من اه

Y:
پس خوشت میاد؟☺️

Hoseokie:
اره مـ

Hoseokie:
چرا الان.............

Hoseokie:
رسما هر لحظه ی دیگه ای.........

Y:
حالت خوبه؟😮

Hoseokie:
نه

Y:
اه

Y:
🥺

Hoseokie:
وایسا نه-

Hoseokie:
پشمام

Hoseokie:
عزیزم نمیتونی یهویی وقتی وسط کلاسم و تا یکساعتِ دیگه ادامه داره همچین چیزی رو بگی

Hoseokie:
یعنی نمیتونی تصور کنی به چندتا توله سگ ناراحت فکر کردم😔

Y:
چرا؟

Hoseokie:
دلیل خاصی نداره

Hoseokie:
ولی عزیزم ما حتی....

Y:
میدونم☺️

Y:
میترسم بعدش ولم کنی:(

Hoseokie:
چی؟؟؟

Y:
مثل کاری که با بقیه کردی:(

Hoseokie:
یون ما رسما باهم توی رابطه ایم

Y:
خدای من🥰🥰🥰☺️☺️🥺

Hoseokie:
ولت نمیکنم عزیزم

Hoseokie:
عاشق هیچکدوم از کسایی که ماه قبل باهاشون رابطه داشتم نبودم

Y:
تو عاشقمی؟🥺

Hoseokie:
اره عزیزم هر ساعت بیست بار تکرارش میکنم

Y:
میدونم🥰🥰

Y:
ولی واقعا مطمئنی؟🥺

Hoseokie:
اره گلبرگ💕

Y:
اه🥰🥰☺️

Y:
منم عاشقتم میدونی☺️☺️☺️

Y:
یعنی خیلی زیاددددددد

Hoseokie:
😔😔😔پشمام

Y:
تو بهم احساس امنیت میدی:(

Hoseokie:
و تو همیشه پیش من جات امنه

Y:
واقعا؟

Hoseokie:
💕اوهوم

Y:
باشه ☺️ الان میکنیم؟

Hoseokie:
یسمنابشیستاشسنابنسایسش

Y:
وقتی با شوگا صحبت میکردی همیشه میگفتی وقتی بفهمی کی ام باهام میخوابی. رسما توی هر مکالمه میگفتیش😔

Hoseokie:
روز های سیاهی بودن😔

Y:
اه پس الان نمیخوای انجامش بدیم؟

Hoseokie:
چی

Hoseokie:
نه

Hoseokie:
میخوام

Y:
:(

Hoseokie:
ببین

Hoseokie:
فقط دارم سعی میکنم جیغ نکشم

Hoseokie:
و همزمان دارم به توله سگای ناراحت فکر میکنم پس واقعا نمیتونم الان روی چیزی تمرکز کنم

Y:
اه☺️

Y:
میخوای یه رازی رو بدونی؟

Hoseokie:
دوباره قراره بزنم زیر گریه؟

Y:
نمیدونممممم☺️

Hoseokie:
باشه بهم بگو

Y:
میدونی بعضی وقتا که حسودیت میشه....

Y:
و خیلی محافظه کاری

Y:
و یا به مردم زل میزنی یا رسما باهاشون دعوا میکنی

Hoseokie:
اوهوم میدونم😔 احتمالا باید آروم بگیرم و دیگه این کار رو نکنم

Y:
اه نه نباید بکنی

Hoseokie:
؟؟

Y:
من فقط....

Y:
وقتی یه چیزی رو با صدای خیلی بلندی میگی که همه بشنون و کاری میکنی بفهمن متعلق به توم...

Hoseokie:
.......................................... خب؟

Y:
واقعا آرزو میکنم بگیریم و همونجا جلوی چشم همه بفاکم بدی

Hoseokie:
.........................

Y:
همه اش همینه☺️ فقط میخواستم بگمش

Hoseokie:
این یه نقشه است؟

Y:
??

Hoseokie:
یه نقشه واسه قتلمه؟😔

Hoseokie:
اگر هست تا الان خیلی خوب پیش رفتی

Hoseokie:
بعدشم فکر میکردم وقتی توجه های زیادی روته خجالت میکشی

Y:
خب با تو بودن این موضوع رو عوض کرد

Hoseokie:
یه لحظه بهم وقت بده باید این حرفارو درک کنم

Y:
☺️☺️☺️

Y:
کی برمیگردی؟

Hoseokie:
یک ساعت دیگه😔

Y:
اه ☺️ خب اماده میشم

Hoseokie:
هاه

Hoseokie:
چـ

Hoseokie:
این یعنی چی؟

Hoseokie:
هی؟

Y:
دوباره سلام

Hoseokie:
چا؟

Y:
چائیونگ*😪

Hoseokie:
اره سلام

Hoseokie:
ام-

Y:
ببین نمیخوام بپرسم-

Hoseokie:
اوهوم نپرس

Y:
پسر عسلی دامن های خوشگلی داره

Y:
چرا تو دانشگاه نمیپوشتشون؟

Hoseokie:
نمیدونم گفت دیگه نمیخواد بپوشه

Y:
این یعنی چی؟؟؟؟

Hoseokie:
نمیدونم از خودش بپرس

Y:
پسر عسلی جوراب های ساق بلندِ نازی پوشیده

Hoseokie:
اون-

Y:
اوهوم

Hoseokie:
الان میزنم زیر گریه

Y:
و موهاش رو خرگوشی کردم و حتی نازتر قبل شده

Y:
تصورش کن

Hoseokie:
بیشتر این گریه ام ننداز

Y:
مرد اینقدر شیفته اشی؟

Hoseokie:
😔😔😔😔😔😔😔اره

Y:
لنتی

Y:
به هرحال من باید برم

Y:
پسر عسلی رو برای اخرین بار میبوسم و لپش رو میکشم

Hoseokie:
میخوای لباسی بپوشی یا؟

Y:
نه

Hoseokie:
اگه بخوای میتونی از لباس های من برداری

Y:
دیدی؟

Y:
بهت گفتم که خوبی

Hoseokie:
فقط بهت لباس پیشنهاد دادم

Y:
این خوبیه دیگه

Hoseokie:
اگه تو میگی.....

Y:
و نگران نباش میرم پیشت دوستم تا هم دیگه رو بغل کنیم

Hoseokie:
دوستت اهمیت نمیده لخت باشی؟

Y:
نخیر اون د و س ت م ه

Y:
دوست ها واسه همینن دیگه

Hoseokie:
اون کیه؟

Y:
اسمش موموعه

Hoseokie:
مومو-

Y:
اره چرا؟

Hoseokie:
هیچی.....

Hoseokie:
اونجا بهت خوش بگذره

Y:
میگذره

Y:
خدافظ پسر خوشگله

Y:
وقتی رسیدی اینجا از طرف من پسر عسلی رو ببوس

Hoseokie:
اه ام- میبوسم

Y:
😪🤜🏻🤛🏻

Y:
سلام

Hoseokie:
سلام عزیزم

Y:
دوستم رفت:(

Hoseokie:
عااا اشکالی نداره من زود میام💕

Y:
باید بیای☺️ من آماده ام

Hoseokie:
هااه-

Y:

Hoseokie:
..........

Y:
زیرش هیچی نپوشیدم

Hoseokie:
...................................

Y:
هوم؟☺️

Hoseokie:
بهم توجه نکن فقط دارم تمرکز میکنم

Y:
وایسا خوشت نیومد؟:(

Hoseokie:
هیچ ایده ای نداریـ

Hoseokie:
مـ

Hoseokie:
😔

Y:
خوشگلم؟

Hoseokie:
اره

Hoseokie:
البته

Hoseokie:
اره اره

Hoseokie:
اره اره اره اره اره

Hoseokie:
خوشگلترینی

Hoseokie:
خیلی خوشگلی گلبرگ

Y:
اه🥰☺️

Y:
باید بیای اینجا:(

Hoseokie:
میام

Hoseokie:
کمتر یکساعت

Y:
باشه☺️

Y:
منتظر میمونم پس

Y:
باید روی کلاست تمرکز کنی

Hoseokie:
اوهوم هاهاها دقیقا دارم همین کار رو میکنم

Y:
خوبه

Y:
میخوای خودم رو آماده کنم؟

Hoseokie:
آما-

Hoseokie:
چی

Y:
☺️

Hoseokie:
وایسا عزیزم ما الان نمیتونیم کاری کنیم

Y:
چرا نه؟:(

Hoseokie:
چون مستی

Y:
اه.....

Hoseokie:
اوهوم😔💕💕

Y:
میخوای یه راز دیگه رو بدونی؟

Hoseokie:
البته....

Y:
اصلا مست نبودم

Hoseokie:
ههههههههههههههه-

Hoseokie:
مـ

Hoseokie:
...............

Hoseokie:
[مردن]

Y:
منتظرت میمونم☺️☺️

Hoseokie:
یسنابتنیشانتمسایبنیسظبتینسباتنیس

Y:
☺️🥰

Hoseokie:
باشه من ام اه برمیگردم سر کلاسم و ام اره من اه

Y:
بله؟☺️

Hoseokie:
زود میام اونجا

Y:
💕☺️باشه

Y:
عاشقتم

Hoseokie:
نه من عاشقتم

Y:
بای🥺💕💕

Hoseokie:
😔💕❤️

****
خیلی کیوتن:(((

Continue Reading

You'll Also Like

107K 19.7K 105
زندگي هميشه طرف شما نيست نه حتي خانواده اتون يا دوست ها هيچكس،توي اون لحظه نميبينه كه شما داريد از چه چيزي گذر ميكنيد وقتي كه ترس ها بر شما غلبه ميكن...
4.5K 894 17
𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦:𝘕𝘢𝘮𝘮𝘪𝘯,𝘵𝘢𝘦𝘫𝘪𝘯 𝘎𝘦𝘯𝘳𝘦:𝘳𝘰𝘮𝘢𝘯𝘵𝘪𝘤,𝘤𝘳𝘪𝘮𝘪𝘯𝘢𝘭,𝘴𝘮𝘶𝘵 "اون عاشق شده بود، عاشق آدمی که حتی فکرشم نمیکرد چه کار...
64.3K 14K 57
جناب منشی پارک که تمام مدت پرستیژش رو برای بالا بردن ارزش کاریش حفظ کرده ، ناگهانی بخاطر یه دلسوزی مجبور به نگهداری از یه بچه میشه! چی میشه اگر بین...
9.7K 2.1K 46
[[درحال ادیت]] گاهی وقت ها باید همه داراییت رو تمام اون چیزی رو که بهش میگی زندگی، از خودت دور کنی تا واقعا بتونی زندگی کنی، بتونی نفس بکشی. writer:�...