part 34

90 7 3
                                    

بلاخره روز مهمونی فرا رسید و همه ما مثل همیشه هیجان داشتیم. حتی بیشتر از قبل. این دفعه فقط برای این که زین و پسرا میان البته کسی خبر نداره و قراره سوپرایز امشب باشه.

رکسی و تالیا گفتن امشب میان اینجا آماده بشن.
جسیکا و شالیکس هم گفتن تو پارتی میبیننمون و امیلی رو هم میارن.

از صبح فقط استرس داشتم همیشه قبل از مراسمای مهم اینطوری بوده. ماسک رو از رو صورتم پاک کردم الان دیگه باید برسن.

لباس آبی خوشگلم رو گذاشتم رو تخت که آماده باشه.
نزدیک نیم ساعت بعد صدای در رو شنیدم. حتما خودشون بودن.

رفتم سمتش و بازش کردم. رکسی با لباس بنفشش که با هم خریدیم اومده بود و تقریبا آماده بود.
تالیا هم یه لباس مشکی زیبا پوشیده بود که خیلی بهش میومد.

"خوش اومدید. بدویید که دیر شد" اینو گفتم و رفتم عقب. و رفتیم تو اتاقم.

"نمیدونی چه قدر هیجان دارم. ما قراره پسرا رو ملاقات کنیم؟! اونم تو پارتی دوستمون؟ بهم بگو که شوخی نیست!" رکسی با ذوق گفت.

"ملاقات؟مگه زندونی بودن؟" خندیدم و گفتم

"هرچی! مهم اینه که داریم سلبریتی میبینیم! اونم نه یکی سه تا! این قراره بهترین مهمونی بشه که تا حالا رفتیم!" اون دستاشو مشت کرد و با هیجان بیش از حد جیغ کشید.

"هی! خودتو کنترل کن دخترم!" تالیا گفت و آروم خندید.

رکسی اومد تا واسم موهامو درست کنه اون گفت یه مدل جالب در نظر داره البته مطمئن نیستم منظورش از جالب چیه. یهو دیدی مدل د ویکند یا لیل وین زد! هولی شت از این چیزی بعید نیست!

"رکسی یه وقت نزنی یه مدل جنگلی درست کنی آخه عزیزم از تو چیزی بعید نیست!" به شوخی گفتم.

"کی دیدی من کار بد کنم؟ اگه خوشت نیومد بزن موهای خودمو خراب کن"
اون گفت و دستگاه فر کننده مو رو زد به برق.

"راستی اون چند شب با زین چیکار کردی؟ نگو که فقط صحبتای عمیق داشتین که باور نمیکنم چون گوشای مخملی ندارم!" اون گفت و یه تیکه از موهامو پیچوند دورش.

با دهن بسته خندیدم و از تو آینه دیدم تالیا یه متر نیشش باز شده!

"خب حالا هرچی..." اینو گفتم و تالیا دیگه نتونست جلوی خندش رو بگیره.

"هرچی نداریم عزیزم گفتیم شاید بخوام آموزش ببینیم! ای شیطون تو چی بودی خبر نداشتیم!" رکسی در حالی که گیره تو دهنش بود گفت. خندیدم ولی یه کم ناراحت شدم. البته که میدونستم شوخیه ولی خب شاید به جا نبود.

"وایسا بیام کمک اینطوری تا فردا هم طول میکشه"تالیا گفت و اومد

همونطور که رکسی داشت کارشو میکرد تالیا شروع کرد به آرایش کردنم. واسم خط چشم کشید و ریمل با یه کم هایلایتر و رژ گونه و رژلب زرشکی.

Legends Never Die (persian translation)Where stories live. Discover now