part 30

84 6 1
                                    

"چه خبره؟" یه صدای اشنا گفت
سرمو از رو زانوهام بلند کردم...
"برنارد؟؟؟"
اریک با عصبانیت بهش نگاه کرد.چه طوری اومد داخل؟

"تو...تو چه جوری اومدی فاکرفیس؟"
قبل از این که بتونه حرف بزنه برنارد هلش داد و افتاد روی زمین
رفت جلو و با مشت محکم زد تو صورتش.

"چیکارش کردی مادرسگ؟؟بنال!" سرش داد زد. اریک گردنشو فشار داد تا از خودش دفاع کنه.
وای نه الان یکی میاد میبینه و بدبخت میشیم
بلند شدم تا جلوشونو بگیرم.

"تمومش کنید!" رفتم وسطشون وایسادم و اونا متوقف شدن.

"ننه سگ من نگفتم مزاحمش بشی مادرتو جلو چشت....؟" برنارد سرش داد زد ولی جلوش بودم نتونست بزنتش.

"گه نخور بی عرضه تو عرضه نداری حتی..."
نذاشتم حرفشو تموم کنه

"گمشو دیگه!" راکت رو پرت کردم سمتش. اون از جاش بلند شد. دستشو گرفته بود رو چشم چپش
از در ورزشگاه رفت بیرون.

هنوز گریم بند نیومده بود. خیلی تلاش کردم جلوشو بگیرم ولی نمیشد.

" حالت خوبه؟کاریت نکرد که؟" برنارد پرسید و من فقط سرمو تکون دادم.

"اونم بهم گفت...دیوونه ام...گفت توهم دارم..مثل دوستای عوضی تو"
اینو گفتم و بهش اشاره کردم

"اون حسوده ولش کن." با دستمال اشکامو پاک کرد و بهم کمک کرد پاشم.
بعد با یه حالت حسرت آور گفتم "همشون حسود بودن..."

برنارد لبخند زد و در حالی که نگاهش به آسمون بود گفت "میدونی تو حتی اگه زیباترین و موفق ترین آدم باشی بازم چیزایی دارن که بگن پس نباید بی خودی خودت رو ناراحت کنی و باید بی اهمیت باشی"
اینو گفت و سپس یه نگاه بانمک بهم انداخت

"گریه نکن دیگه اه اه قیافشو ببین دختره ی زشت!"
به شوخی گفت و الکی خندید و منم خندیدم

"پاشو بریم صورتتو بشور بعدم برگرد تو کلاس به هیچکیم نگو چی شد"

"اریک رو ببینن میفهمن"

"اون رفت خونه" از پنجره نگاه کردم دیدم داره میره.

رفتم تو دستشویی و برنارد بیرون وایساد.
قیافم ضایه بود که گریه کرده بودم هرچی آب سرد زدم پف زیر چشمام نمیخوابید ولی نباید بفهمن اریک چیکار میخواست بکنه.
وای چرا اینقدر برنارد مهربونه؟ اون جون منو نجات داد! اگه اون نیومده بود به احتمال خیلی بالا اریک کثافت اون کارو به راحتی باهام کرده بود...
اونوقت من باهاش دعوا و قهر کردم اونم سر چیزی که خودم دستور داده بودم!
باید برم ازش معذرت خواهی کنم حتما.

از دستشویی رفتم بیرون. برنارد هنوز اونجا بود.
"تو دوباره نجاتم دادی ازت ممنونم. بر منو ببخش که بی دلیل باهات دعوا کردم میدونم که اون قضیه هم تقصیر خودم بود. ازت معذرت میخوام" اینو گفتم و دوستانه بغلش کردم.

Legends Never Die (persian translation)Where stories live. Discover now