part 3

497 39 2
                                    


وسایلمو بر میدارم که برم به بلک دایمند, هنوز دو ساعت نشده رسیدم خونه!

در کمد رو باز کردم و لباس قرمز چارخونه ای با جوراب شلواری توری مشکیم رو برداشتم و پوشیدم, کفشای مشکی پاشنه بلندمم پوشیدم موهامو موج انداختم و ریختم دورم, و یه گل زرشکی بستم دور گردنم.
عطر کیلر کویینمم زدم و راه افتادم سمت کافه

برنارد و جیمز دو بار بهم زنگ زدن اما من برنداشم
حتما میخوان کجایی کجایی بگن حوصله ندارم.
تو راه چندتا بچه دیدم که با هم بازی می کردن, سه تا پسر دوتا دختر ههه مث بند وایلد کتز (بند خودمون)
"قبول نیست لارا داشت جر میزد " پسره که معلوم بود از بقیه بزرگتره گفت.

"راست میگه منم دیدمش"دختر دومیه گفت.

بعد همه با هم گفتن "واقعا که, دیگه هیچ وقت باهات بازی نمی کنیم "

بعد گذاشتن رفتن.

دختر کوچولو در حالی که گریه می کرد دنبالشون دوید: "نه! صبر کنید من کاری نکردم لطفا برگردید "

که یهو پاش پیچ خورد و افتاد زمین و گریه هاش شدید تر شد.

خیلی دلم سوخت براش, مگه اون بیچاره چیکار کرده بود که دوستای سنگدلش باهاش قهر کردن ؟
اه لعنتی باز یاد بچگیای خودم افتادم
وقتی دبیرستان و راهنمایی بودم چه قدر بچه های کلاس بدون دلیل مسخرم می کردن, فقط چون حسود بودن
یکیشون شده بود میمون همیشه ادامو در میاورد , وقتی می رفتم نزدیک کسی بهم می پریدن که چرا فضولی میکنم حتی اگه پشت سرشون میشستم میگفتن "اوووه بحث ما خیلی جالبه که گوش می کنی ؟" واسم نقشه می می کشیدن, یادمه اون دختر عوضیه یه بار کیسه نمک خالی کرد تو موهام بعد به همه گفت ببینید این شپش داره.
هیچ کدومشونو نمیبخشم هیچ وقت حتی الان که گذشته.

رسیدم به بلک دایمند ، کافه ای نسبتا بزرگ که پاتوق خیلی آدما شده و من و دوستام یک ساله داخلش کار می کنیم
همه جور آدمی اینجا پیدا میشه جوون پیر خانواده دوست حتی خلافکار
درو هل میدم و میرم داخل ، میبینم بچه ها دارن اهنگ love me again رو اجرا می کنن . میرم نزدیک استیج همشون بر میگردن نگام میکنن ، برنارد یه کم اخم کرد و با چشم به سمت جلو اشاره زد
سرمو برگردوندم و دیدم ادوارد و آرون هم اونجان ، حتمن خودش دعوتشون کرده

آهنگ تموم میشه و مردم تشویق میکنن ، میرم بالای استیج و آماده میشم
برنارد با حالت طلبکارانه ای نگام میکنه و میگه
"معلوم هست کجایی؟ "

با حالت تعجب میگم
"انگار سه ساعت تمومه خوبه کنسرت جهانی نیست!"

یه کم صداشو میبره بالا و میگه
"تو باید سر وقت بیای سر کار و این یه قانونه"

اه خیلی داره میره رو اعصابم وایششش بزنم تو گوشش
"تو کی هستی که دستور بدی اصن کار خودمه دلم میخواد هروقت خواستم بیام "

Legends Never Die (persian translation)Where stories live. Discover now