part 19

183 15 3
                                    

نمیدونم اینم یه توهمه یا نه...اما میتونستم حس کنم که هر ثانیه ای که میگذشت زین بهم نزدیکتر می شد اون حتی هیچ حرفی نمی زد و طرز نگاهش کرده بود مثل یه شکارچی که شکار رو هدف گرفته و نمیخواد کاری کنه که در بره.
احساس کردم یه دستش داره میاد پشت کمرم اول فکر کردم خیالاتی شدم ولی حرکتش رو حس می کردم...
نباید این فرصت از دست می رفت...

"خب این یه وقفه بود متاسفم..."
صدای ند اومد که برگشته بود. زین به سرعت رفت عقب و نفسشو با حرص داد بیرون
از این واکنشش هم شوک شده بودم هم یه جوری خوشم میومد!

"الان باید برم. شما برید تصمیم بگیرید کدوم آهنگا رو واسه البوم انتخاب کنیم.من اونایی که به نظرم بهترن علامت زدم. بعدشم برید کپیتال و درخواست بدید. میتونم باهاشون هماهنگ کنم"
ند گفت که چیکار کنیم.

"ممنون ند" زین گفت و ازش خدافظی کرد

"ممنون از کمکت. من حتما آهنگ اصلی رو می نویسم و بهت خبر میدم"
اینو گفتم و ند سرشو تکون داد و رفتیم از اتاق بیرون تا درش رو قفل کنه.

"امروز برنامت چیه؟" زین اینو پرسید در حالی که از کمپانی خارج شدیم.

"تعجب نکن ولی الان میخواستم برم واسه خرید ماشین. دیروزم رفتم ولی مدلی که میخواستم رو نداشتن"

"از چه مدلی خوشت میاد؟"

"بی ام و 680i"

"واو عالیه بیا بریم من یه جا میشناسم که مطمئنم دارتش بدو بریم"
اینو با خوشحالی گفت و راه افتادیم تا رسیدیم به اون بنگاه که می گفت.
گفته بود طرف دوستش بوده.

رفتیم داخل اونجا پر از ماشینای مدل بالایی بود که حتی اسمشونم نمیدونستم! قیافه های عجیب غریبی که داشتن باعث شد دهنم باز بمونه

یه پسر تقریبا سی ساله با موهای قهوه ای به هم ریخته داشت به مشتری یه بوگاتی مدل 2018 نشون میداد که درش خم میشد و از بالا می رفت...کاش میشد همشونو امتحان کنم ولی اگه کل زندگیمم بفروشم نمیتونم حتی کرایشو بدم!

"مت بیا اینجا یه لحظه"
زین به اون پسره اشاره زد که بیاد اونم به مشتریا گفت چند لحظه صبر کنن و اومد سمت ما.

"سلام زین خوبی؟ از این طرفا؟"

"آره کارات چه طورن؟"

مت شونه هاشو انداخت بالا و گفت میبینی که.
بعدم سراغ پسرا رو ازش گرفت و زین بهش گفت که دیشب باهاشون رفته بود کلاب. باید اعتراف کنم که از این حرفش خوشحال شدم.
بعد از این که یه مدت طولانی باهاش حرف زد فهمید دارم خسته میشم و بهش گفت
"میشه کار ایشونو راه بندازی؟ واسه خرید اومدیم"

"اوه آره حتما. دوست دختر جدیدته؟ خیلی خوشگله این دفعه تحسینت می کنم!"
چشمام گرد شد انتظار داشتم زین بهش بپره و بگه من اصلا با این رابطه ندارم و آبروم بره
ولی در کمال ناباوری خندید و گفت
"نظر لطفته...!"
"البته ببخشید که خیلی رکم فقط کنجکاو بودم."
اینو گفت و یه نگاه بهم انداخت و دوباره روشو کرد به زین و گفت:
"هرچی بخواید اینجا هست اگه هم نبود میتونیم سفارش بدیم چند روزه میارن. چیز خاصی در نظر دارین؟"

Legends Never Die (persian translation)Where stories live. Discover now