part 11

245 22 1
                                    


"خب چه طور بود؟اولین روزت خوب گذشت؟"
با یه لبخند قابل ستایش ازم پرسید.

"خب راستش اولش یه کم اعصابم به هم ریخت ولی بعدش عالی بود"
آه کشیدم و گفتم

"اعصابت به هم ریخت؟"

"آره راستش سه نفر تو هستن که...با هم دشمنی داریم ینی اونا با من دشمنی دارن یه جورایی هیتر به حساب میان.."

واسش توضیح دادم. میخوام همه چیز رو که اتفاق میوفته واسش بگم. من هیچ وقت تو عمرم نتونستم چیزیو تو خودم نگه دارم.

"هیتر؟ اما برای چی؟" اون پرسید.

"نمیدونم...خودمم نمیدونم"

"خب من درست تورو نمیشناسم ولی میتونم حدس بزنم که یه چیزی داری که بهت حسادت کنن. منظورم اصلا به ثروت و مال و منال نیست. با ثروت نمیشه خیلی چیزا مثل درون پاک یا بلند پروازی رو خرید پس شک نکن که این تنها دلیلشه!"

حرفاش واقعا متاثر بودن. معنیای عمیق داشتن بهش نمیومد اینطوری صحبت کنه. البته من میدونم چهره واقعیش پشت اون چیزی که مدیا ازش ساخته پنهان شده.

"خب دیگه رسیدیم"

اینو گفت و یه جا رو به روی ساختمونن بزرگ زد کنار و پیاده شد منم خودم اومدم پایین قبل از این که بخواد درو باز کنه.

"اینجا کجاست؟" با کنجکاوی پرسیدم.

"یه استودیو که نصفش مطألق به منه"

هنوز باورم نمیشد همچین جاییم..

در اونجارو باز کرد و با آسانسور رفتیم به طبقه سوم رسیدیدم وارد یکی از اتاقا شدیم مثل یه سالن نسبتا بزرگ بود و اطرافش دکور شده بود یه گوشش یه دستگاه بزرگ که بیشتر از هزارتا دکمه داشت با کلی سیم و کامپیوتر و میکروفون و کلی وسایل دیگه بود.
و سه تا صندلی جلوش بود و واقعا مجهز تر از استودیوهایی که تا حالا دیدم بود

"ند؟ تو اینجایی؟"
زین بلند یکی رو صدا کرد

چن لحظه بعد صدای یه مرد اومد

"اینجام رفته بودم لیریکا رو تحویل بدم"

قیافه اون مرد واسم خیلی آشنا بود
فک کنم همون بود که اونشب با زین اومد کافه.

"اوه زین از این طرفا؟ چه خبر شده؟"

"بس کن داداش ما که بیشتر مواقع همو میبینیم"

"آره ولی نه اینجا خب حالا بگو امرت چیه و این خانوم؟"

وای این یارو چت قد احمقه من اونو شناختم ولی اون نشناخت! و الانم تازه یادم اومد این احمق همونیه که تو تیم زین پیشنهاد داد با گوزجی رل فیک بزنه...منظورشو هنوز نفهمیدم ولی کاملا واضحه که سلیقه های چرتی داره

"این آناست تا اونجایی که یادمه تو باید تو کافه اون دفعه رفتیم دیده باشیش دوس داره خواننده بشه اوردمش کارشو راه بندازیم"
زین حرفشو قطع کرد.

Legends Never Die (persian translation)Where stories live. Discover now