part 2

649 43 1
                                    


ساعت چند شد ؟شت ده دیقه گذشت! اه اینقدر رفتم تو فکر بایوگرافیم که نفهمیدم کی گذشت.
به ناچار سوار تاکسی شدم و راه افتادم. اگه با اتوبوس یا مترو بخوام برم محاله برسم.
"کجا میرید خانم؟"
راننده که تقریبا مسن بود سرشو برمیگردونه و میگه.
"مدل ایجنسی ال ای بلوار سانست."

تو راه یارو همش از بدبختیاش می گفت
گفت باید تا غروب صد دلار بدهی بده تازه چهل تا جور کرده... اگه نده زنو بچشو گروگان میگرن..

وقتی رسوندم ازش قیمت رو پرسیدم اونم گفت ده دلار
منم دلم سوخت سی دلار دادم.

از خوشحالی اشک تو چشاش جمع شد
پوزخند زدمو پیاده شدم.
با عجله زنگ شرکتو میزنم و کریستی درو باز میکنه.

"بازم که دیر کردی عزیزم, بدو تا برایان عصبانی نشده"

پریدم تو آسانسور و رفتم طبقه سوم.
برایان مدیر کارای اینجا بود
ما فقط عکس و فیلم می گرفتیم
برای تبلیغ لباس و لوازم آرایش و این چیزا که تو مجله ها چاپ کنن. خیلی دوست نداشتم این کارو ادامه بدم بیشتر به خاطر اینکه اکثر سلبریتیا از مدلینگ کارشونو شروع کردن این تصمیمو گرفتم. اصلا دوست ندارم کسی بفهمه قبلا کی بودم و چیکار میکردم...

وقتی رسیدم به سالن دیدم برایان وایساده و ساوانا و مدیسون دارن رو صحنه عکس میگیرن, جیک و لارا هم هماهنگ میکنن که اینجوری وایسا, سرتو خم نکن, بخند و اینا...
ساوانا زیر چشمی نگام می کنه و لبخند مرموزانه میزنه
ازش متنفرم خیلی حسوده از شانس افتضاحم همون آکادمی میره که من میرم و داستانش اینه که از روزی که من و دوستام وارد اکادمی شدیم اون بدون دلیل باهامون لج کرد. چرا؟ چون فکر میکنه من محبوبیتش رو گرفتم! وات د فاک! وقتی از همه سوال کردم بهم گفتن اون از بس به دیگران رشوه میداد محبوب بود نه برای چیز دیگه.
تازه اون صدای به شدت افتضاح داره و با وجود اینکه دو سال قبل من اونجا بوده هنوز بلد نیست بخونه! اخه لعنتی وقتی هیچ استعدادی نداری برای چی شغل به این مقدسی رو لکه دار میکنی؟ هوفففف! از دست این بچه پولدارای لوس!

یکم اونورتر امیلی و ناتالی وایساده بودن منتظر که وقتی دیدنم واسم دست تکون دادن.
برایان اشاره زد که برم پیششون وایسم و منم رفتم

امیلی یکی میزنه پشتم و میاد در گوشم میگه:
"چه خوشگل شدی کیتی کوچولو!"

با حالت پوکر فیس نگاش میکنم و میگم:
"شوخی بی نمکی بود"

"اوه مگه دروغ میگم همه قبول دارن!"

"من اگه به خوشگلی اون بودم که تا الان با خودم قرار میذاشتم!"
به آرومی میخندم و میگم

ناتالی اومد و گفت
-"خیلی دیر اومدی اون ساوانا رو ببین چه قیافه میگیره, پشت سرت کلی حرف زد"
فقط یه نیشخند زدمو شونه هامو انداختم بالا. اصلا برام مهم نیست بدونم چی گفتن. دیگه عادت کردم.
رکسی نیومده بود. ندیدمش, عجیبه دیشبم نیومد بلک دایمند واسه اجرا.

Legends Never Die (persian translation)Where stories live. Discover now